توقف ساخت ۳۰کشتی سفارشی ایران

توقف ساخت ۳۰کشتی سفارشی ایران
 
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۰۸
کد مطلب: ۱۲۱۹۲۱
 
$(document).ready(function () { $('#addtoany_script_id1').attr('src','http://static.addtoany.com/menu/locale/fa.js'); $('#addtoany_script_id2').attr('src','http://static.addtoany.com/menu/page.js'); });
var divFontsArray = new Array('docDiv3TitrMain','docDivLeadTitle','doc_div33','doc_div33 *') var currentFontSize = 9; function changefSize(Wdo) { if (Wdo == 'plus') currentFontSize++; else if (Wdo == 'reset') currentFontSize = 9; else if (Wdo == 'minus') currentFontSize--; for (i=0; i
 
مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی با اشاره به توافقات ژنو و تاثیر آن در حمل‌ونقل دریایی ایران، گفت: یکی از برنامه‌های ما فعال کردن ساخت حدود ۳۰ کشتی است که قبل از تحریم‌ها سفارش آن‌را به کشتی‌سازان داده بودیم.
به گزارش "ندای انقلاب"، محمدحسین داجمر در گفت‌وگو با تسنیم، افزود:‌ قبل از اعمال تحریم‌ها کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران سفارش ساخت ۳۰ کشتی را برای کشورهای دیگر داده بود که به دلیل تحریم‌ها این تعداد کشتی ساخته نشد.

وی تصریح کرد: در مرحله اول توافقات ژنو امیدواریم رفع تحریم‌ها به جایی برسد که کشتی‌سازان اجازه تولید را داشته باشند. قاعدتا اگر این مرحله را طی کنیم و کشتی‌ها را تحویل بگیریم به‌طور حتم برنامه‌های جامعی برای توسعه فعالیت‌های کشتیرانی متناسب با شرایط زمانی خواهیم داشت.

مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران، یادآور شد: برای ساخت ۳۰فروند کشتی پیش‌پرداخت‌هایی هم به کشتی‌سازان دادیم، اما به دلیل تحریم روند ساخت و تحویل متوقف شد.

داجمر همچنین در خصوص ورود کشتیرانی‌های خارجی به بنادر ایران گفت: مشکلات شرکت‌های خارجی حل شود قاعدتا به بنادر ایران بازمی‌گردند و زمزمه‌هایی هم در این رابطه مطرح شده است. آنها زمزمه‌هایی می‌کنند که پوشش بیمه‌ای رفع تحریم شود تا بتوانند به ایران برگردند. احتمال این‌که این شرکت‌ها به مرور زمان به بنادر ایران بیایند خیلی زیاد است.

وی ادامه داد: اخیراً آمریکایی‌ها هم به کسانی مجوز داده‌اند تا به ایران بیایند و به‌طور مستقیم بار را از این کشور به ایران حمل کنند.

مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران با یادآوری این‌که خیلی از شرکت‌های چند ملیتی می‌توانند به بنادر ایران تردد کنند، افزود: از طرف شرق نیز احتمال دارد خطوط کشتیرانی که از ورود به بنادر ایران منع شده بودند، دوباره با رفع مسائل بیمه‌ای تردد خود به کشورمان را از سر بگیرند.

داجمر همچنین در واکنش به این موضوع که مدیرعامل سازمان بنادر گفته، کشتیرانی مسئول واردات کشتی به ایران است، گفت: خیر، ما مسئول نیستیم، اما به هر حال در این رشته‌ایم و حاکمیتی نیستیم. طبیعتا عمده ناوگان بخش تجاری متعلق به کشتیرانی است اما به این صورت نیست که انحصار در دست ما باشد و بخش خصوصی نیز می‌تواند این کار را انجام دهد.

وی تاکید کرد: به‌طور مثال در اتحادیه مالکان کشتی حدود ۱۰۰ عضو داریم که صاحب کشتی هستند و در کشور فعالیت می‌کنند.

به گزارش تسنیم، هم‌اکنون کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران ۱۵۷ کشتی در ناوگان خود دارد که در صورت ساخت و تحویل ۳۰ فروند دیگر به یکی از شرکت‌های دارای بیشترین کشتی در دنیا تبدیل خواهد شد. این شرکت هم‌اکنون بزرگترین ناوگان حمل‌ونقل دریایی خاورمیانه را در اختیار دارد.

گزارشی که دیپلمات‌های ایرانی ندیدند

گزارشی که دیپلمات‌های ایرانی ندیدند
 
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۱۱
کد مطلب: ۱۲۱۹۲۲
 
$(document).ready(function () { $('#addtoany_script_id1').attr('src','http://static.addtoany.com/menu/locale/fa.js'); $('#addtoany_script_id2').attr('src','http://static.addtoany.com/menu/page.js'); });
var divFontsArray = new Array('docDiv3TitrMain','docDivLeadTitle','doc_div33','doc_div33 *') var currentFontSize = 9; function changefSize(Wdo) { if (Wdo == 'plus') currentFontSize++; else if (Wdo == 'reset') currentFontSize = 9; else if (Wdo == 'minus') currentFontSize--; for (i=0; i
 
مركز مطالعات امنيت ملي اسرائيل هفت ماه قبل از توافق ژنو (۲۵ فوریه ۲۰۱۳) در گزارشي جالب به قلم افرایم اسکولای پيش بيني كرده بود كه ايران احتمالا در نهايت جداگانه و خارج از چارچوب مذاكرات ۱+۵ با آمريكا بر سر برنامه هسته اي خود به توافق خواهد رسيد.نکته مهم تشابه متن توافق ژنو و متن پیش بینی شده در بعضی از بخشهای این سند است.
به گزارش "ندای انقلاب" به نقل از مشرق، سطح انتظارات مقامات اسرائيلي با توجه به روند مذاکرات بین ایران و ۱+۵ و تحولات مربوط به پرونده هسته اي ايران با تغييراتي بسیاری همراه بوده است. مقاومت هايي كه از جانب ايران صورت گرفت و پيشرفت هايي كه در برنامه هسته اي خود به آن نائل آمد و از طرفي ناكامي هاي اسرائيل بعد از اجراي استراتژي هاي مختلف در متوقف كردن اين روند، عامل اصلي اين تغيير بوده است.

مركز مطالعات امنيت ملي اسرائيل ۷ماه قبل از توافق ژنو (۲۵ فوریه ۲۰۱۳) در گزارشي جالب به قلم افرایم اسکولای پيش بيني كرده بود كه ايران احتمالا در نهايت جداگانه و خارج از چارچوب مذاكرات ۱+۵ با آمريكا بر سر برنامه هسته اي خود به توافق خواهد رسيد.در اين توافقنامه كه نگراني هاي اسرائيل هم در آن گنجانده شده دليل علاقه مندي ايران به انجام توافق خنثي كردن حمله اسرائيل به تنهايي يا به همراه ایالات متحده به تاسیسات هسته ای ایران قلمداد شده است !!!

نکته مهم تشابه متن توافق ژنو و متن پیش بینی شده در بعضی از بخش هاست. البته تحليلگران اين مركز معتقدند كه چنین توافق نامه ای خبر خوب براي اسرائيل محسوب نمي شود زيرا برنامه هسته ای نظامی ایران را متوقف نخواهد كرد بلكه صرفا آن را براي مدت زمان نامعلومي به تاخیر می اندازد. با این حال، اسرائیل ناگريز خواهد بود كه با اين توافق كنار بيايد. بی اعتمادی ذاتی اسرائیل به ایران، اجازه نمی دهد تا براي اين توافقنامه آرزوي موفقيت كند در عين حال از ديدگاه اين تحليلگران بعید است ایران با دقت به این توافقنامه پایبند بماند اما اين توافقنامه باعث شكل گيري یک وضعیت جدید خواهد شد.

پیش بینی اسرائیلی ها ٧ ماه قبل از توافق ژنو ؟؟؟/ در حال ویرایش

به گزارش مشرق، در مقدمه توافقنامه كه موارد حیاتی و مهم براي دو طرف كه موجب شكل گيري آن شده ، آمده است: عنصر کلیدی براي ایالات متحده ايجاد شرايطي براي ممانعت از رسيدن ایران به سطح نظامي غنی سازی اورانیوم در کمتر از یک سال است.همينطور جلوگيري از بازفرآوری سوخت ساطع شده از هر منبع و تولید مقادیر قابل توجه پلوتونیوم و ساخت مکانیسم های انفجاری هسته ای و ایجاد یک سيستم خاص بازرسي و كنترل دائمي بدون امكان هیچ گونه عقب نشینی یکجانبه و یا اعمال تغییرات در آن از نگراني هاي مهم ايالات متحده عنوان شده است.

به گزارش مشرق، در طرف ديگر اين توافقنامه طراحي شده توسط استراتژيست هاي اسرائيلي، موارد حیاتی و مهم براي ایران به دو بخش پنهان و آشكار تقسيم شده است. در بخش پنهاني حفظ فن آوری غني سازي اورانيوم براي گزینه توسعه سلاح های هسته ای عنصر حياتي براي ايران به حساب آمده است و در بخش آشكار داشتن حق کامل دستيابي به انرژي هسته ای صلح آمیز و حفظ حق غنی سازی اورانیوم برای تامین سوخت هسته ای برای راکتورهاي موجود ، همينطور وادار کردن شورای امنیت سازمان ملل متحد و دولت هاي غربي به لغو تمام تحریم های موجود علیه ایران و نظارت بر فعاليت هاي هسته ای ایران توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی به جای نظارت فردي يا گروهی كشورهاي غربي و خودداري ایالات متحده از تلاش برای سرنگونی رژیم ایران ، نگراني هاي مهم ايران عنوان شده است.

نمای کلی توافق:

مقدمه

هر دو طرف به حق مسلم ایران برای حفظ و توسعه پروژه هسته ای غیر نظامی برای مقاصد صلح آمیز اذعان ميكنند. هدف از این توافقنامه هم تحقق این حق است.

هسته قرارداد: چارچوب سیاسی

۱. توافق بین ایالات متحده و ایران با حمايت ۵ +۱، با آژانس بین المللی انرژی اتمی به عنوان یک عضو فعال صورت مي گيرد.

۲. طرفین بدین وسیله پايان روابط خصمانه بین خود را اعلام مي كنند.

۳. دو کشور تماس مداوم بين خود را حفظ خواهند كرد.

۴. ایالات متحده تحریم های خود را خواهد برداشت و برای برداشتن تحریم های اعمال شده توسط شورای امنیت سازمان ملل و دیگر کشورها تلاش خواهد کرد. تحریم ها در مراحل مختلف بر اساس پیشرفت در اجرای موافقت نامه، به خصوص با توجه به حذف از اورانیوم غنی شده از ایران و تعطيلي تاسيسات فردو برداشته خواهد شد.


فنی و مهندسي: تولید مواد

.۱ توانایی انباشت اورانیوم غني شده در ایران با استفاده از هر فن آوری تا ۵،۰۰۰ کیلوگرم SWU در هر سال محدود خواهد شد.

.۲ هیچ اورانیوم ۲۳۵ فراتر از سطح ۵ درصد در ایران غنی سازي نخواهد شد، اين اورانيوم هم به طور انحصاری در نیروگاه هسته ای در بوشهر استفاده خواهد شد. غنی سازی اورانیوم توسط هر روشي به تاسیسات نطنز محدود است.

۳. تمام فعالیت های هسته ای در نیروگاه فردو به حالت تعلیق در خواهد آمد و تمام تجهیزات غنی سازی برچیده خواهد شد و به جای دیگر منتقل خواهد شد.

۴. بمحض رسيدن ۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده (در قالب UF۶) به ایران ، این مقدار بلافاصله برای تولید سوخت از ترکیب UO۲ برای راکتور بوشهر در تاسیسات تبدیل اورانیوم در ایران و یا در روسیه كاملا استفاده خواهد شد.

۵. همه سوخت هسته ای غني شده نیروگاه بوشهر به روسیه منتقل خواهد شد. سوخت هسته ای برای راکتور هاي دیگر از خارج از ایران خریداری خواهد شد. تمام قراردادهای خرید شامل تعهد به بازگشتن سوخت به کشور مقصد، پس از غني سازي خواهد بود.

۶. ایران راکتور IR-۴۰ زير ساخت در اراک را عملياتي نمی کند و هيچ راکتور زیر ۳.۵ درصد ديگري را ساخت یا عملياتي نخواهد كرد.

۷. ایران اورانیوم خام و یا هر ماده دیگری را به منظور استفاده برای تولید پلوتونیوم يا تریتیوم است را غني سازي نخواهد كرد.

۸. تمام فعالیت های مرتبط با استخراج پلوتونیوم از اورانيوم غني شده غدغن خواهد شد مگر در مقياس آزمایشگاهی در وزن اورانيوم غني شده بیش از یک کیلوگرم در سال ممنوع است.


امنیتی:افزايش نظارت هاي بین المللی

۱. ایران پايبندي خود به تمام بخش هاي توافق را براي تضمين برقراري رژيم بازرسي حفظ خواهد كرد و از هر گونه فعالیت ممنوع یا پنهانی خودداري خواهد كرد.

۲. سیستم بازرسي بر اساس اطلاعات جمع آوری شده توسط منابع خود و سایر اطلاعات به عنوان مبنایی برای برنامه ریزی فعالیت خواهد كرد.


۳. ایران پروتکل الحاقی را به عنوان پايه و اساس افزايش نظارت هاي بين المللي را مطابق با گسترش موافقت هاي ذيل دوباره تصویب خواهد كرد.

پیش بینی اسرائیلی ها ٧ ماه قبل از توافق ژنو ؟؟؟/ در حال ویرایش

۴. گسترش بازرسي ها عبارتند از:

۴.۱ دسترسی آزاد به هر موقعيت و تاسيسات در ایران.
۴.۲ اجازه نمونه برداری و اندازه گیری در هر نقطه ایران و در هر نقطه از قلمرو حاکمیت ایران
۴.۳ دسترسی نامحدود به اسناد و سوابق، از جمله کامپیوتر و مستندات علمی و فنی
۴.۴ دسترسی نامحدود به پرسنل ایراني
۴.۵ نظارت عکاسی به طور مداوم در نقاط حساس توسط سیستم تأیید تعیین می شود. این عکس ها مستمرا به یک مرکز تایید خارج از ایران منتقل خواهد شد. بروز هر گونه مشكل در عکاسی فورا بررسي خواهد شد.


.۵ کمیته مستقل بین المللی از کارشناسان به منظور نظارت بر نتایج حاصل از فعالیت های سیستم بازرسي و حل و فصل اختلافات ناشي از تفسیر نتایج بازرسي مورد نیاز تشكيل خواهد شد.


اجراي موافقتنامه

۱. این توافق نامه ۳۰ روز پس از امضا اجرايي خواهد شد. اين توافقنامه در صورت عدم تصويب در دو كشور در طی ۶۰ روز به صورت خودکار لغو خواهد شد.

۲.مدت زمان این قرارداد نامحدود ، و هر گونه تغییر به توافق هر دو طرف خواهد بود.

۳. هر گونه تخلف از این توافقنامه، که توسط کمیته ای از کارشناسان تعیین شده شناسايي خواهد شد، به طور خودکار موجب تجديد طیف گسترده ای از تحریم ها بدون نیاز به تصمیم گیری های بیشتر خواهد شد.

۴. هر گونه تخلف اجرايي، مانند محدود کردن فعالیت های راستی آزمایی، به طور خودکار موجب تمدید تحریم ها بدون نیاز به تصمیم گیری های بیشتر خواهد شد

چشم و ابروی حامیان هاشمی رفسنجانی به سعودی‎ها برای دعوت وی به عربستان

آیا اظهار اشتیاق اینچنینی برای سفر به عربستان در شان ملت ایران است؟
چشم و ابروی حامیان هاشمی رفسنجانی به سعودی‎ها برای دعوت وی به عربستان/ هاشمی: اینکه چه کسی خلیفه اول بود، مسئله‎ای تاریخی است!

گروه بین الملل – رجانیوز: در حالی که رژیم سعودی همه توان خود را برای ایجاد خدشه به منافع ملی ایران در منطقه بسیج کرده است، تیم رسانه ای هاشمی رفسنجانی با توان هر چه بیشتر مشغول ارسال پالس و پیغام به طرف سعودی برای دعوت هاشمی رفسنجانی جهت انجام سفر به عربستان هستند، اقداماتی که گاهی ظاهری مضحک و حتی زننده به خود گرفته و مایه تمسخر در شبکه های اجتماعی شده است.

به گزارش رجانیوز، پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی و دیگر رسانه های پرشمار نزدیک به وی در ماه های اخیر در قالب گزارش ها و اخبار متعدد با زبان بی زبانی از رژیم سعودی درخواست کرده اند تا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای سفر به این کشور دعوت کنند.

موضوعی که البته به نوعی دیگر مورد توجه هاشمی رفسنجانی نیز قرار گرفت به گونه ای که وی هفته گذشته در کنفرانس وحدت اسلامی در اظهاراتی قابل تامل، عنوان کرد: اینکه چه کسی اولین خلیفه بوده یا نبوده، مسئله تاریخی است که هیچ سودی برای ما ندارد و نتیجه‌ای از آن نخواهیم گرفت. اینکه آنها چگونه وضو می‌گیرند و نماز می‌خوانند، منطق عقلانی برای تبدیل شدن به اختلاف ندارد و سندی از قرآن و سنت برای اینکه ما با هم اختلاف داشته باشیم وجود ندارد.

هاشمی رفسنجانی در حالی در چارچوب موضوع وحدت اسلامی، اختلاف نظر شیعیان و اهل سنت را درباره جانشین پیامبر بی فایده می داند که پایه مذهب تشیع بر اساس ولایت و امامت بلافصل امیرالمونین علی (ع) استوار است.

استدلالات علمی درباره جانشینی پیامیر از موضوعات مورد توجه علما و متکلمین شیعه و سنی بوده است که البته منافی وحدت مسلمین نیست.

رهبر معظم انقلاب که امروزه منادی وحت اسلامی در جهان هستند، بارها عنوان کردند که تاکید بر وحدت اسلامی به معنای بی توجهی به اصول و مبانی مذهب شیعه نیست:

«استدلال منطقى هيچ اشكالى ندارد؛ كتاب‌ها بنويسند، استدلال كنند؛ علماى ما نوشتند، امروز هم می‌نويسند و بنويسند. ما در فروع، در اصول، در بسيارى از مسائل، نظرات مستقل شيعى داريم، اين‌ها را استدلال كنند، بيان كنند؛ آنچه كه غير از اين‌هاست، آن را با استدلال منطقى رد كنند؛ هيچ مانعى ندارد. اما اين غير از اهانت كردن، بدگویى كردن، دشمنى درست كردن است؛ به اين بايد توجه كرد.»

این در حالی است که در گزارشی دیگر، این سایت با عنوان "انتظار مردم سوریه از هاشمی رفسنجانی"به نقل از یک نویسنده اروپایی آورده است: «هاشمی رفسنجانی» رئیس جمهور سابق ایران که در جهان عرب محبوبیت دارد، علناً در مورد تمایل خود به بهبود روابط با ریاض سخن گفته و بنظر می آید با سفر احتمالی وی، ایران و عربستان سعودی بتوانند علاوه بر بازسازی روابط فیمابین دو کشور، یک مسیر دیپلماتیک را برای آتش‌بس در سوریه دنبال نمایند و در طول این زمستان، تنش‌های منطقه‌ای خود را کنار گذارند.

رئییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ماه های گذشته نیز چند اظهارنظر جنجالی درباره سوریه و مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین داشته است که با استقبال رسانه های سعودی و برخی مقامات این کشور مواجه شده بود.

اما نکته قابل تامل اینکه همزمان با تلاش هاشمی رفسنجانی و رسانه های نزدیک به وی درباره نزدیکی ایران و عربستان، مقامات سعودی اقدامات خصمانه خود علیه ایران را افزایش داده اند.

باررتزین نمونه آن حمله بی سابقه به سفارت ایران توسط گروهی که رهبری آن را ماجد الماجد، تروریست وابسته به سازمان امنتی عربستان به عهده داشته است، می باشد.

حمایت از گروه‌های تروریستی جنوب شرقی کشور به ویژه گروه موسوم به جیش العدل که  آبان ماه  سال جاری، 17 مرزبان ایرانی را به شهادت رساندند از دیگر اقداماتی است که سازمان امنیتی سعودی همزمان با اظهار تمایل مقامات ایرانی برای سفر به عربستان و دیدار با مقامات آل سعود علیه ایران به انجام رسانده است.

در عرصه دیپلماسی نیز رویکردمقامات آل سعود علیه ایران خلاف عرف و خمصانه بوده است که دستگاه دیپلماسی ایران نه تنها پاسخ آن را نداده است بلکه علی رغم توهین های صورت گرفته به مقامات ایرانی بارها درخواست خود را برای سفر به ریاض اعلام کردند.

در همین راستا، وزیر امور خارجه عربستان در آستانه اجلاس ژنو 2 پس از دعوت بان کی مون از ایران برای حضور در این اجلاس، هم پای ائتلاف معارضان و دولت آمریکا فشار بی سابقه ای برای بازپس گیری این دعوت اعمال کرد.

علاوه بر این سعود الفیصل، در سخنرانی چند دقیقه ای خود در اجلاس ژنو 2 نوک پیکان خود را متوحه ایران کرد، با قراردادن نام ایران و حزب الله در کنار تروریست ها، اظهار داشت: تروریست ها ، ایران و حزب الله در امور داخلی سوریه دخالت می کنند و تمامی عناصر خارجی از سوریه باید خارج شوند.

هر چند موضع گیری عربستان با توجه به سیاست این کشور در برابر ایران اهمیتی ندارد اما مقامات وزارت امور خارجه بدون آنکه به این اظهارات پاسخ متناسب بدهند از تمایل خود برای سفر به این کشور و دیدار با مقامات آن سخن می گویند.

در همین حال گفته می شود در خواست‌های پی در پی مسئولان دستگاه دیپلماسی برای حضور در عربستان از جمله درخواست های رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزیر امور خارجه از سوی آل سعود بارها با مخالفت روبرو شده است. با این حال ظریف در حاشیه اجلاس داووس بار دیگر تاکید کرد برای سفر به عربستان سعودی در هر زمانی آماده  است.

هرچند اتخاذ رویکردی که سبب تشدید اختلافات ایران و عربستان شود، روشی معقول در شرایط فعلی منطقه به نظر نمی رسد اما ابراز اشتیاق و علاقه اینچنینی برای سفر به عربستان، آنهم در حد تقلیل دعوای ولایت امیرالمومنین علیه السلام به یک واقعه تاریخی، و سکوت در برابر جنایت های این کشور، رفتاری نیست که در شان مردم شیعه و با عزت ایران باشد و قطعا ادامه این رویکرد، می تواند واکنشی همچون برخورد ناراحت کننده رئیس هیات پارلمانی اروپا در قبال رئیس مجمع تشخیص و بی حرمتی وی به هاشمی رفسنجانی در جریان سفر به ایران را به دنبال داشته باشد.

عربستان در حال جنگ با ایران است/اختلاف کبوترها و کرکس‌های سعودی درباره تعامل با ایران

کارشناس مسائل راهبردی در گفت‌وگو با فارس:
عربستان در حال جنگ با ایران است/اختلاف کبوترها و کرکس‌های سعودی درباره تعامل با ایران

یک کارشناس مسائل راهبردی با اشاره به اینکه در حاکمیت عربستان دو دسته کبوترها و کرکس‌ها درباره نحوه تعامل با ایران دچار اختلاف نظر هستند، تصریح کرد که عربستان با تمام قدرت در حال جنگ با جمهوری اسلامی است.

خبرگزاری فارس: عربستان در حال جنگ با ایران است/اختلاف کبوترها و کرکس‌های سعودی درباره تعامل با ایران

امیر موسوی کارشناس مسائل راهبردی در گفت‌وگو با خبرنگار سیاست خارجی خبرگزاری فارس، با اشاره به تلاش دولت حسن روحانی برای بهبود روابط بین ایران و عربستان تصریح کرد که مسئله بهبود روابط نمی‌تواند یکجانبه باشد و مسئله این است که اکنون سیاست خارجی عربستان یک دیپلماسی بیابانی و بدوی است که بدون مانور سیاسی و بسیار خشن و به دور از نزاکت‌های دیپلماتیک است.

وی با اشاره به اینکه اکنون افرادی که سکان سیاست خارجی عربستان را گرفته‌اند با دیپلماسی مشکل دارند، گفت: این افراد کینه خاصی نسبت به پیشرفت‌های ایران و تحولات مربوط به روابط غرب با ایران دارند که در راس این افراد بندر بن سلطان است که حتی سعودالفیصل وزیر امور خارجه عربستان زیر نظر وی است.

امیر موسوی با بیان اینکه عربستان خود را در منطقه در بن‌بست می‌بیند، ابراز داشت که عربستان در سوریه و مصر که میلیاردها دلار هزینه کرده با مشکلات جدی‌تری مواجه می‌شود و در مقابل ایران در طرح‌های منطقه در شرایط خوبی قرار دارد.

وی در ادامه بااشاره به اینکه ریاض با تمام قدرت در حال جنگ با ایران در حوزه‌های مختلف است ابراز داشت که دو گروه در حاکمیت عربستان هستند که یک گروه کبوترها هستند که تمایل به همکاری با ایران دارند که پادشاه عربستان و فرزندانش متعب و عبدالعزیز که یکی رئیس گارد پادشاهی و دیگر معاون وزیر امور خارجه عربستان هستند، نظرات مثبتی نسبت به همکاری با ایران دارند، رئیس دفتر پادشاهی هم در این دسته قرار دارد و شاهزاده محمدبن نایف وزیر کشور هم موضعی بینابینی دارد.

وی با اشاره به اینکه دسته دیگر کرکس‌هایی هستند که در حاکمیت عربستان حضور دارند، افزود: بندر بن سلطان، سعودالفیصل و ترکی الفیصل چهره‌های اصلی جریان کرکس‌ها در عربستان هستند که به شدت ضد ایرانی و هم‌ راستا با رژیم صهیونیستی در منطقه عمل می‌کنند.

این کارشناس مسائل راهبردی با بیان اینکه جریان کرکس‌ها با هدایت تل‌آویو فعالیت می‌کنند، گفت: ارتش‌های عراق، سوریه و مصر که در گذشته مقابل رژیم صهیونیستی بودند با هدایت و همکاری عوامل وابسته به عربستان در منطقه گرفتار مشکلات داخلی شده‌اند و در حال متزلزل شدن هستند.

وی با اشاره به اینکه ایران از دوره آقایان هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد بارها تلاش کرده تا روابط دو کشور را بهبود ببخشند ولی با ادامه دشمنی عربستان مواجه شده‌، ابراز داشت که عربستان در گذشته دشمنی‌اش پشت پرده بود ولی در حال حاضر دشمنی‌اش به شکل آشکارتر شده است و این کشور در دعوت غربی‌ها برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران نقش بسیاری داشت.

موسوی در پایان با اشاره به اینکه تغییراتی در رویکرد عربستان در قبال ایران با توجه به تحولات منطقه صورت خواهد گرفت، تاکید کرد که این تغییر همان چیزی است که جمهوری اسلامی به دنبال آن است و مقامات دولت ایران علاقمند به همکاری با عربستان برای حل مشکلات منطقه از جمله فلسطین، عراق، سوریه و پایان درگیری‌های مذهبی هست.

پرونده مذاکرات به شورای عالی امنیت ملی برگردانده شد

نماینده مردم مشهد:بواسطه ضعف تیم مذاکره کننده، پرونده مذاکرات به شورای عالی امنیت ملی برگردانده شد

نامه الکترونیک چاپ PDF

جلسه پنجشنبه مورخ 1392/10/26مسجد صاحب الزمان با حضور سردار کریمی نماینده محترم مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی به نقد و بررسی تفاهم نامه ژنو اختصاص یافته و پس از سخنان نماینده مردم مشهد، استاد روح با موضوع طراحی برادران یوسف برای از میان برداشتن یوسف بحث را ادامه دادند.

خبر جلسه آقای کریمی در خبرگزاری نسیم نیزبصورت ناقصی انعکاس یافته است.

رئوس و مطالب مهم مطرح شده توسط نماینده مردم مشهد که فایل صوتی آنرا از لینک زیر می توانید، دریافت کنید، عبارت است از:

فایل صوتی سخنرانی سردار کریمی

- چرا تعهدات اشتباه دادید که فردا هزاران مانع بگذارند که نتوانید به موقعیت فعلی در بحث هسته ای برگردیم؟!

- چرا باید برای پیشبرد فناوری هسته ای مان، اجازه بگیریم؟

- رآکتور آب سنگین اراک تنها 5 درصد از تکمیل شدن آن باقی مانده و ما آنرا بواسطه این توافقنامه تعطیل کردیم. چرا؟!

- خودم (کریمی) از آقای عراقچی در کمیسیون امنیت ملی سوال کردم و آقای عراقچی گفت روغن ریخته ای بود که ما نذر امام زاده کردیم و این در حالی هست که با دانشمندان و متخصصین جلسه داشتیم و گفتن سانتریفیوژهای نسلهای بعدی را آماده کرده ایم!

- بازرسان آژانس جاسوسان حرفه ای هستند.

- آقای ظریف در جمع جامعه مدرسین قم و نیز در نزد آیت الله علم الهدی گفته که این توافق نامه را ما ننوشتیم و آمریکایی ها نوشتن و این موافقت نامه نتیجه جاسوسیهای قبلی آژانس انرزی اتمی هست.

- دشمنان بعد شش ماه، به این رقیق کردن اورانیوم 20 درصد اکتفا نخواهند کرد و گامهای بعدیشان برای تضعیف قدرت و حاکمیت نظام را برخواهند داشت!

- تا دیروز چین و روسیه حسابشان جدا بود ولی در این موافقت نامه، امضا اینها را هم گذاشتیم و این در حالی است که امریکا نتوانسته بود علیه برنامه هسته ای ایران اجماع ایجاد کند ولی با این توافقنامه اجماع بوجود آمد و آمریکا قبل این موافقت نامه نتوانسته بود اجماع بوجود بیاورد و از بعد این توافقنامه، آمریکایی ها هر کاری می توانند انجام دهند؛ از تهدید نظامی تا غیر آنرا طبق این توافقنامه علیه ما صورت دهند.

قطعنامه 1920 شورای امنیت سازمان ملل می گوید که ما ایران را تحریم می کنیم به 4 علت :

1- برنامه هسته ای

2-  پیشرفتهای موشکی

( فردا روز با همین استدلال که میگن شما به اورانیوم غنی شده 20 درصد نیاز ندارید، فردا روز خواهند گفت که شما نیاز به موشک ندارید!)

3- حمایت از حزب الله لبنان و حماس

4- مباحث مربوط به حقوق بشر

- این دولت راستگویان بیاید و بگوید که مقاومت ملت را چگونه با این توافقنامه به باد داده اند و چقدر تهدید پس از توافقنامه علیه ما توسط استکبار صورت گرفته!

- 100 روزه استقلال 35 ساله کشور را زیر سوال بردید و بعد در جلسه خصوصی میگن اگر توافقنامه هسته ای را اجرا نکنیم، انقلاب اسلامی از دست خواهد رفت و ما نیازی به این سانتریفیوژها نداریم !

- آقای صالحی در کمیسیون امنیت ملی گفت ما عملا با این توافقنامه، فوق پروتکل الحاقی را که قبلا مجلس هفتم از پیوستن به آن ما را منع کرده بود، پذیرفته ایم و در این پروتوکل الحاقی که توافقنامه ای است در آژانس هسته ای، وسعت بازرسی هایش خیلی زیاد هست و با این توافقنامه ما اینرا پذیرفته ایم.

اینها بحثهای خلاف قانونی است که شکل گرفته است.

- پس از انجام این توافقنامه، جلسه ای با حضور سران قوا و تیم مذاکره کننده نزد رهبر معظم انقلاب تشکیل شد. رهبری در آن جلسه می گویند من فقیه هستم و 3 بار این متن را خوانده ام و از این متن تثبیت حق غنی سازی هسته ای ملت ایران بدست نمی آید و این توافقنامه ابهامات زیادی دارد و علت این مساله این هست که تیم مذاکره کننده بر حفظ حقوق هسته ای پافشاری نکرده است. با نگرانی باید این مسیر را طی کرد و تیم مذاکره باید تقویت شود. پس از این جلسه ، پرونده از تیم مذاکره در وزارت خارجه گرفته شده و به شورای عالی امنیت ملی برگردانده شد.

آقایان ولایتی و شمخانی و آقای حسینی در شورای عالی امنیت ملی و آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی و آقای باقری معاون آقای جلیلی، نامه های مفصلی در نقد این موافقت نامه خدمت رهبری نوشته اند و گفته اند که استقلال کشور در معرض خطر قرار گرفته است.

رهبری در آن جلسه می گویند، یکی از مشکلات این موافقتانه این هست که شما هر گامی را منوط کرده اید به توافق آمریکا و امریکا با برنامه حساب شده وارد این بحث شده است.

رهبری خط قرمزها را برای تیم مذاکره اعلام کرده بودند قبل از مذاکرات و رهبری گفتند که به آمریکایی ها نمی شود اعتماد کرد.

اگر رهبری مانع مذاکرات می شدند، متهم شماره یک را رهبری معرفی می کردند!

- متاسفانه به دستور آقای روحانی محور مذاکرات از شورای عالی امنیت ملی خارج شد و کار به دست وزیر خارجه داده شد.

کاش آقای رئیس جمهور پس رای آوردن، همه وزارتخانه ها را بسیج می کرد تا برای رفع مشکلات اقتصادی و بیکاری و غیره، لایحه های حساب شده ای در فضای کسب و کار و اقتصاد مقاومتی به مجلس می دادند و از مجلس می خواست که زود این لوایح را به قانون تبدیل کن و از ملت نیز کمک می خواست و بعد می رفتن پشت میز مذاکره می نشستن و آیا اینگونه دستشان بازتر و پشتشان محکمتر نبود ؟!

نه تنها این کارها را نکردند بلکه گفتند خزانه خالی است!

- چرا باید وزیر روی ویلچر بشیند و بعد بره پای میز مذاکره ؟ چون آمریکایی ها گفته بودن با تحریم ها شما را فلج کردیم؟!

این درست است که وزیر خارجه بیاید در دانشگاه بگوید که آمریکایی ها با یک بمب سیستم دفاعی ایران را بهم می ریزند؟!

- قبل از رفتن تیم مذاکره به ژنو، طرحی را آماده کردیم که این شرایط امروز حاصل نشود و بیش از 110 نفر آنرا امضا کردن و تمام این چیزهایی که می خواستن تعهد بدهند، گفته بودیم که مصادیق حقوق هسته ای است و نوشتیم که در این مصادیق حق ندارند تیم مذاکره تعهدی بدهد ولی آقای لاریجانی گفت دست نگه دار و نگه دار پس از بازگشت تیم مذاکره کننده!

یک تعداد کار و طرح آماده کردیم برای شرایط جلوتر و رفع عواقب این توافقنامه.

- آقای صالحی در کمیسیون امنیت ملی گفت کارشناسان فنی را هم آقای ظریف در مذاکرات ژنو راه ندادند.

- آقای مصلحی وزیر سابق اطلاعات در خصوص مهدی هاشمی گفت 14 مورد جرم سنگین دارد و وقتی بازگشت موارد اتهامیش را جلویش گذاشتیم و بازجویی نکردیم و خودش اتهاماتش را پذیرفته است و امضا کرده است.

وزیر دادگستری جناب پورمحمدی گفت آقای اژه ای هم پذیرفته که در بحث مهدی هاشمی کوتاهی شده است.

وزیر دادگستری گفت که علت طولانی شدن این پرونده، ترجمه اسنادی است که از هلند و دانمارک نسبت به مهدی هاشمی بدست امده و بیش از هزاران سند می باشد.

یک طرف کرسنت هم مهدی هاشمی هست.

- ما در خصوص کرسنت در دولت قبل ادعای فساد کردیم ولی دولت جدید این بحث فساد را برداشت و پیگیری نکرد. جلساتی مفصل در کمیسیون قضایی گذاشتیم و جمع بندی ما این هست که اگر ظرف کمتر از دو هفته دولت رسما به دیوان لاهه اعلام نکند که ما مدعی فساد هستیم، حکم لاهه بنفع امارات خواهد بود و جریمه دادگاه لاهه 40 میلیارد دلار هست و این خسارتی برای کشور خواهد بود و شورای عالی امنیت ملی فعالیتش را شروع کرده است و همچنان نگران هستیم و مجلس دنبال می کند و دولت هم اراده پیگیری کردن دارد.

اگر حکم لاهه علیه ما صادر شود، همه ذخایر ارزیمان را باید بدهیم.

- اکثر کسانیکه در استانداری ها قرار گرفتن غالبا دنبال بحثهای اقتصادی بودن و الان ثروت آقای نعمت زاده 1000 میلیارد تومان بوده و 4 شرکت در خارج کشور دارد!

همین امشب گفتن که از اداره کار استان خراسان رضوی تماس گرفتن و گفتن کلی نیروی فتنه ای را جمع کردن و هرچی از دهانشان در آمده علیه ارزشی ها و دفتر رهبری و امام جمعه و نماینده ولی فقیه گفته اند.

الان در آموزش و پرورش استان نیز دارن همین مسائل را دنبال می کنند. داران افراد افراطی را از سراسر استان جمع می کنند و بدنبال بحران مصنوعی در کشور هستند و دنبال هستن که فشار را بر مردم افزایش دهند تا بعد بروند سراغ رهبری و بگن باید برنامه هسته ای و موشکی تعطیل شود.

- در استان خراسان رضوی پایگاه دفاع از ولایت خیلی قوی است و وحدت خوبی وجود دارد و باید از این انتخابات درس بگیریم که همبستگیمان را بیشتر کنیم و وحدتمان را بیشتر کنیم ولو با اغماض.

برای ما دعا کنید و ماخیلی در معرض خطر هستیم و از ما خیلی بترسید چرا که اگر ما مقامات رها بشویم و از راه خارج بشویم، تنها عاملی که می تواند انقلاب را زمین بزند، همین مساله خواهد بود.

برای ما دعا کنید و از ما مسئولین مراقبت کنید.

=============================================================================

پس از سخنان آقای کریمی نماینده محترم مردم مشهد، استاد روح مطالب زیر را بمدت 30 دقیقه مطرح کرده که رئوس آن به شرح زیر می باشد:

فایل صوتی سخنرانی استاد روح

تشکر می کنیم از برادرمان جناب اقای کریمی . ما نیازمند طرح این مباحث هستیم بالاخص این صحبت پایانی که برادرمان گفتن "غیر از خدا از ما بترسید" و ملت ایران ملت نجیبی هست اما بما گفتن الناس علی دین ملوکهم

این فرمایش برادرمان واقعا حرف درستی است و اگر از کسانی که مسئولیت دارن نخواهیم بیایند توضیح بدهند، شیوه غلطی است.

البته این سخنان نباید در این فضای محدود و در همین جمع ها بماند.

عمق دلمان از مسیری که در کشور در حال حرکت می باشد، به شدت نگران است.

از سایر نمایندگان مجلس اینرا بخواهید و دیگران را دعوت کنید.

این برادرمان جناب کریمی واقعا داره خون جگر می خورد ولی از برخی از آقایان هیچی نمی بینیم !

افسوس که این مزرعـه را آب گرفته

دهقـان مصیبت‏زده را خـواب گرفته

بیانات رهبری انقلاب را از کتاب انسان250 ساله دنبال می کنیم.

آقا توضیح می دهند که ما باید گام به گام و ذره به ذره به امام عصر نزدیک شویم.

ص 343 پاراگراف دوم کتاب.

در راستای این توضیح رهبری عزیز، قرآن و داستان سوره یوسف را بررسی می کنیم.

قرآن میگه داداشهای یوسف گام به گام از یوسف جدا شدن و وقتی بخواهد این فراق به وصال برسد، گام به گام باید صورت بگیرد.

فراق یوسف را مرور کنیم. سوره یوسف آیه 7 به بعد و قرآن گفت در این قصه عبرتها وجود دارد.

در داستان یوسف می بینیم که یک تحلیل غلط ارائه شد و این ده تا داداش گفتن اول ببینیم یوسف چه کاره است. داداشها گفتن ما یک گروه هستیم و یوسف تک است و ثانیا ما تولید کننده هستیم و یوسف کاره ای نیست و گفتن چرا یوسف اینچنینن در چشم بابای ما عزیز می باشد.

پروژه خارسازی یوسف شروع شد و گفتن باید چند کار کنیم:

1-      توانمندی خودمان و ناتوانی یوسف را مطرح کنیم . گفتن نَحْنُ عُصْبَة

2-      بعد از زدن یوسف، نوبت بابای یوسف هست که او را بزنند و گفتن اصلا بابا داره عوضی میره و گفتن إِنَّ أَبانا لَفي‏ ضَلالٍ مُبين‏

3-      از یوسف شروع کردند و بعد از آن حیثیت جناب یعقوب را مخدوش اعلام می کنند و می گویند یعقوب اشکال دارد.

گفتن یوسف بیخود مطرح شده و کسی که طراح مطرح شدن یوسف می باشد، یعقوب است.

داداشهای یوسف دو تصمیم گرفتن :

1-      مستقیم یوسف را بکشیم و اولین طرح این بود که اقْتُلُوا يُوسُف‏

شما از اقْتُلُوا يُوسُف‏، بغص داداشهای یوسف را نسبت به یوسف کشف کنید.

2-      پس از طرح کشتن یوسف، رگ برادری بیکار نماند و برخی از داداشها این پا و اون  می کردند و طرح دیگری دادند و گفتن او را در بیابانی انداخته تا در آن سرزمین بمیرد.( اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْل‏ )

بعبارتی طوری بکشیم که دست ما پیدا نباشد.

برادران یوسف، دغدغه شان این هست که ماندن یوسف خطر هست و گفتن بعد از خارج کردن یوسف(از بین بردن او)، یعقوب ما را تحویل خواهد گرفت.

دنباله آیه میگه پیغمبر زاده ها می دانستند یوسف کشی و ریختن آبروی مومن گناه هست و اینرا می فهمیدند ولی از طرف دیگر، می فهمیدند که یوسف میدان دار هست وآنها نیستند.

خدا نکند که متدینها بخواهند خطایی را توجیه دینی کنند و به آن رنگ و بوی دینی بدهند و در این راستا، برادران یوسف گفتن یوسف را می کشیم و بعد توبه می کنیم و گفتن وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحين‏.

خدایی که یوسف را می خواست نگه دارد ،دلی را چرخاند و یک زبان از ده داداش چرخید و گفت قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلين‏.

ترجمه آیه شماره 10 سوره یوسف :

گوينده‏اى از ميان آنان گفت: «يوسف را مكشيد. اگر كارى مى‏كنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد، تا برخى از مسافران او را برگيرند.»

این حرف غلط است که از یک دست صدا در نمی آید و قرآن کریم بارها نشان می دهد که جان موسی به خطر افتاد و یکنفر به داد رسید و اینجا میگه جان یوسف به خطر افتاد و یکنفر بداد رسید.

برادران یوسف نسبت به یوسف حسادت می ورزیدند و قرآن می گوید : من شر حاسد اذا حسد.

خدا به پیغمبرش یاد داد که پناه ببر از خدا از وقتی که آدمی به سمت حسادت برود.

حسادت همیشه تو خونه ی کوچولو نیست و توی صحنه های اجتماعی هم هست و در حسادت ورزیدن در صحنه های اجتماعی، خیلی هزینه دارد.

بیماری حسد که بیاید، دیگر پیغمبر زاده و امام زاده نمی شناسد.

امام زمان (عج) قوم و خویشی دارد بنام جعفر کذاب و جعفر کذاب آدرس می داد که بیایید اینچنین امام زمان را از دنیا ببریم!

سوره یوسف نشان می دهد که می شود امام زاده ها، دچار حسد شوند.

برگردیم به داستان یوسف.

در قدیم که چاه های عمیق حفر می شد در آن ایستگاه هایی می گذاشتن و داخل خود چاه عقب رفتگی هایی داشت و البته در فیلم حضرت یوسف اینچنین نشان نداد ولی آیه میگه أَلْقُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُب‏

گفتن یوسف را می اندازیم داخل چاه و بعد کاروانی می اید و او را می برد.

داداشهای مکار و حسود پیغمبر زاده اینرا پذیرفتن و توپ را انداختن داخل زمین بابا.

یوسف را کنار بزنند، یقین بدانید نفر بعدی بابای یوسف هست!

داداشها به بابا گفتن شما چه بیماری ای داری و چرا نسبت به ما احساس امنیت نداری؟ و گفتن وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُون‏. و اینقدر  این برادرها هول هستن که میگن بده یوسف را همین فردا با خودمان ببریم بیرون تا یک خورده به او خوش بگذرد!

برادرهای یوسف اونجا گفتن وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُون‏ و در آیه 12 می بینیم که می گویند وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏

گفتن بابا جان شما از چه کسی ناامنی احساس می کنی و بدان ما خیرخواه او هستیم و اگر از دیگران احسان ناامنی می کنی، بدان که ما نسبت به دیگران از او مراقبت می کنیم!

داداشها گفتن از جانب ما هیچ خطری تهدید نمی کند و اتفاقا خطر از جانب همین کسانی است که می گویند وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُون .

یعقوب دید کار تمام شده و آخرین کاری که بابا کرد گفت اگر یوسف را از من جدا کنید، من اندوهگین می شوم.

علی مرتضی گفت کار را به جایی رسانده اند که فصبرت و فی العین قذی، و فی الحلق شجا

یعقوب گفت اینرا ببرید من ناراحت می شوم نه 4 سال بعد، بلکه همین الان که می خواهید ببرید، من ناراحت می شوم.

گفت : إِنِّي لَيَحْزُنُني‏ أَنْ تَذْهَبُوا بِه‏

یعقوب دید که از چنگ و دندان داداشها، خون می چکد و گفت من می ترسم از گرگ که او را بخورد.( أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْب‏)

دلی که کثیف باشد هرچقدر آب بکشی تمیز نمی شود ولی فرش نجس را با اندک آبی پاک می شود و خدا نکند که دشمن بیافتد داخل خانه و گرگی بیافتد داخل جان ادمی.

داداشها گفتن گرگ جلوی چشم ما بیاید و بخورد و ما باید خیلی بدبخت باشیم که بایستیم همه چیز ما را ببرد.

شهید مدرس در مجلس بود و روسها تهدید کرده بودن که ایران را فلان خواهیم کرد و مجلس خودش را باخت. جناب مدرس گفت باید سخنرانی کنم و گفت می خواهند ما را بکشند، بکشند ولی چرا ما با دست خودمان بنویسیم و باید در مقابلشان ایستاد و باید جلولی دشمن بایستیم و از سیاهی رنگ بالاتری وجود ندارد.

برگردیم به داستان و فردا روزی یوسف را برداشتن و یوسف را بردند. و همگی نشستن یک تصمیم گرفتن و گفتن این آخری تصمیم خوبی هست .

خدای علی اعلا به یوسف گفت تو تنها نیستی و خدا را داری.

امام ما گفت که خدایا تو میدانی که ما غیر از تو کسی را نداریم و نخواستیم کسی را داشته باشیم.

و وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُون‏

به یوسف وحی کردیم که در همیشه روی یک پاشنه نخواهد چرخید.

خدا گفت یقین بدان که تو همه این داستانها را در گوششان روزی خواهی خواند و البته در آنروز آنها التفات نخواهند داشت.

وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُون‏

همه داداشها مجلس عزا گرفتن و گریه کردن و بابا میداند که اینها دروغ میگن ولی چیزی نمیگه و این اشتباه هست که بگیم باید بابا(جناب یعقوب) نقشه اینها را لو بدهد.

قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ

داداشها برای بابا توضیح می دهند و گفتن ما رفتیم برای بازی و به یوسف گفتیم تو نگاه کن که گرگ ما را نخوره ؟!

یوسف در چشم دادشها در همین توضیح، از کالاها هم کم ارزش هست.

گرگه خیلی با ادب بود و یوسف رو با قاشق و چنگال خورده بود !

داداشها به باباشون میگن چیکار کنیم که شما حرف ما را باور نمی کنید؟!

این امام زاده ها را ببینید که به یعقوب میگن : وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقين‏

باز باباشون را متهم کردند و گفتن ما راستش را هم بگوییم، تو باور نمی کنی!

آیه 18 سوره یوسف : وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِب‏

ذیل این آیه 18 آقای طباطبایی بحث دقیقی دارد و گفت قانون این عالم را خدا طوری نوشته که دروغ تحقق پیدا می کند ولی ادامه نمی یابد و دروغ بالاخره آشکار می شود.

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً

یعقوب دلسوزانه در قبال این توضیح داداشها گفت: نفستان سرشما کلاه گذاشت.

همه جا یعقوب نباید دهن باز کند.

یعقوب گفت فَصَبْرٌ جَميلٌ و یعقوب بعد از متهم شدن دیگر هیچ کاری ندارد جز صبر جمیل کردن.

این چند سالی که یعقوب گریه کرد، و جگر یعقوب را سوزاندند، اگر یک دادگاه صالح می بود کیا را باید لب تیغ می برد؟! (به شرط اینکه این پرونده مثل پرونده اون آقا نشود که برای ترجمه شدن اسناد چندین سال طول بکشد. این حرفها مسخره کردن ماست و پایین فرض کردن شعور ملت هست و این مسائل از جایی دیگر خراب است.)

یعقوب گفت من از خدا کمک می خواهم و گفت این عالم مهندسی دارد که فوق مهندسینی هست که شما دارید آنرا ترسیم می کنید.

تا اینجا جدا شدن از یوسف را گفتیم و هفته بعد بحث وصال را مطرح خواهیم کرد.

برچسب ها:

فرآیند بازگشت ناپذیر افول آمریکا دکتر امانوئل والراشتاین

کد خبر: 4750 شنبه، 28 دی 1392 - 00:30
فرآیند بازگشت ناپذیر افول آمریکا
تحلیل دکتر امانوئل والراشتاین از آشوب ژئوپولیتیک در جهان
تحلیل دکتر امانوئل والراشتاین از آشوب ژئوپولیتیک در جهان سرانجام آن که دو پی‌آمد حقیقی هست که می‌توان در دهه‌های آتی نسبت به آن تا حد زیادی یقین داشت. نخست پایان دلار ایالات متحد به عنوان ارز مرجع است. وقتی این وضعیت حاکم شد، ایالات متحد پشتوانه‌ی گسترده‌ی بودجه‌ی ملی‌اش و هزینه‌های عملیات اقتصادی‌اش را از دست داده است. دومین پی‌آمد، احتمالاً افول جدی در سطح نسبی زندگی شهروندان و ساکنان ایالات متحد است. پی‌آمدهای سیاسی این تحول اخیر را دشوار بتوان به‌تفصیل پیش‌بینی کرد اما بی‌اهمیت نخواهد بود.
  
دولت بهار - دکتر عبدالرضا داوری/ امانوئل والرشتاین کسی است که بی اغراق باید بگویم از او بسیار آموخته ام و در اقتصاد سیاسی یگانه استادم بوده است. یادداشت زیر به قلم امانوئل والرشتاین ، عمق نگاه این استاد یگانه را در آینده پژوهی و روند پژوهی اقتصاد سیاسی بین المللی نشان می دهد و از درون این تحلیل می توان فرصتهای مهم انقلاب اسلامی در عرصه نبرد با امپریالیسم را استخراج کرد ، چیزی که در دستگاه سیاست خارجی امروز دولت یازدهم کاملا مغفول مانده است:
ادامه نوشته

شبه نظامیان «القاعده» بمثابه «لژیون خارجی غرب و امریکا»

شبه نظامیان «القاعده» بمثابه «لژیون خارجی غرب»
ابعاد سرمایه گذاری آمریکا برای آغاز جنگ تروریستی علیه روسیه
ابعاد سرمایه گذاری آمریکا برای آغاز جنگ تروریستی علیه روسیهابعاد بودجه های تخصیصی برای فعالیتهای تروریستی علیه روسیه واقعا بسیار بزرگ است. فقط کمک دفتر بنیاد اسلامی فتح الله گؤلن ترکیه واقع در ایالت پنسیلوانیا به ۵۰ میلیارد دلار بالغ می شود. صدها مکتب و مسجد ساخته شده توسط این بنیاد در آسیای مرکزی و روسیه به مرکز تجمع افراطیون و پوششی برای مأموران سازمان سیا تبدیل شدند. در پشت حرفه سرگیجه آور گؤلن در آمریکا، گرم فوللر و مارتون آبرامویتس، عضو کمیته چچن، مهره بزرگ در سیاست سایه آمریکا و ناتو قرار دارند. گرم فوللر ، خاورشناس، سابقا شاغل در سازمان سیا، یکی از آن افرادی است که خط سیاست خارجی آمریکا را در رابطه با اسلام سیاسی تنظم کرد. فوللر تنها پس از حادثه تروریستی بوستون بعنوان پدر زن سابق روسلان تسارنایف و رئیس بنیاد اسلامی آمریکا که بودجه «القاعده قفقاز» را تأمین می کند، در روسیه شهرت یافت.
ادامه نوشته

شتابزدگی رفسنجانی برای برقراری ارتباط با کانون افراط‌گرایی در منطقه؛

شتابزدگی رفسنجانی برای برقراری ارتباط با کانون افراط‌گرایی در منطقه؛
نسخه منطقه‌ای وزارت امور خارجه؛ مقابله با افراط‌گرایی در سایه تعامل بی قید و شرط با عربستان!/ سه اقدام تروریستی؛ پاسخ عربستان به اصرار دستگاه دیپلماسی ایران برای ارتباط تهران – ریاض

گروه بین الملل – رجانیوز: گام های شتابان مقامات ایرانی برای نزدیکی به عربستان در سایه اقدامات خصمانه این کشور علیه جمهوری اسلامی ادامه دارد.

به گزارش رجانیوز، روزنامه الریاض امروز با اشاره به تلاش گسترده مقامات ایرانی برای نزدیکی به عربستان نوشته است:

«حسن روحانی، رییس‌جمهور ایران بارها خواستش را برای بهبود روابط با همسایگان ایران اعلام کرده بود؛ چراکه معتقد است تنها گشایش روابط با آمریکا و کشورهای غربی برای از بین بردن تحریم‌های اقتصادی علیه ایران کافی نیست. هم‌چنین ایران می‌داند که برای نشان دادن وجهه‌اش به جهان به روابطش با کشورهای حوزه خلیج (فارس) نیاز دارد.»

علاوه بر حسن روحانی، محمد جواد ظریف نیز بارها از عزم خود برای سفر به ریاض برای گفتگو با مقامات عربستان سخن گفته است.

البته فرود نیامدن هواپیمای حامل ظریف در فرودگاه ریاض در جریان سفر منطقه‌ای او به کشورهای حاشیه خلیج فارس نشان داد که مقامات سعودی تمایلی برای نزدیکی به ایران ندارند.

از سوی دیگر، اکبر هاشمی رفسنجانی نیز تلاش گسترده‌ای برای نزدیکی رابطه ایران و عربستان به کار بسته است.

وی که در ماه های گذشته چند اظهارنظر جنجالی درباره سوریه و مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین داشته است در نظر دارد به زودی به عربستان سفر کند.

در مطلبی که در پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی به قلم "احمد البلوشی" منتشر شده با اشاره به روابط حسنه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با پادشاه عربستان آمده است:

«با توجه به رابطه بسیار نزدیک هاشمی با حسن روحانی ، انتظار می رود انجام این سفر از سوی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بتواند گشایشی بسیار بزرگ را  در روابط ایران و کشورهای عربی بالاخص با عربستان سعودی موجب شده و نه تنها نگرانی های اعراب از برنامه های هسته ای ایران را مرتفع کند بلکه گره از بحران های منطقه، بالاخص از جنگ سوریه را بگشاید.»

در بخش دیگری از این مطلب آمده است: «ریاض در طول سالهای گذشته حتی در اوج تخاصم سیاسی با جمهوری اسلامی همواره از سفرآیت الله هاشمی به عربستان استقبال کرده و اخیرا نیز آیت الله هاشمی در مصاحبه با فاینشنال تایمز آمادگی خود را برای این سفر اعلام کرده ، ولی حتما در نظر دارد تا تجربه تلخ برهم زدن توافق قبلی او با پادشاه عربستان تکرار نشود.»

هر چند ارتباط نزدیک و دوستانه بر پایه احترام متقابل با کشورهای دنیا به ویژه همسایگان برای هر حکومتی حایز اهمیت است اما کارشناسان معتقدند ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای نباید خارج از عرف دیپلماتیک برای نزدیکی با عربستان اصرار بورزد؛ چرا که این اقدام بر خلاف روحیه عزت مندی است و از سوی دیگر وجهه ایران را در منطقه خدشه دار می کند.

اما نکته قابل تامل آنکه، علی رغم حسن نیت مقامات ایرانی برای نزدیکی با عربستان در ماه‌های گذشته اقدامات خصمانه این کشور علیه ایران به طرز عجیبی افزایش یافته است.

از جمله این اقدامات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) حمایت از گروه‌های تروریستی جنوب شرقی کشور به ویژه گروه موسوم به جیش العدل که  آبان ماه  سال جاری، 17 مرزبان ایرانی را به شهادت رساندند.

2) حمله به سفارت ایران که گروهی تحت عنوان «عبدالله عزام» مسوولیت آن را به عهده گرفت. این گروه با حمایت عربستان سعودی شکل گرفته است.

رسانه‌های خبری نیز خبری را منتشر کردند که بر پایه آن مسئول عملیات انفجار سفارت ایران در لبنان تبعه ای سعودی به نام «ماجد الماجد» بوده است که با دستگاه های امنیتی دو کشور عربی در ارتباط بوده است.

3) حمله تروریستی به کارمندان شرکت نفت و گاز ایران در استان دیاله عراق در 22 آذرماه سال جاری و به شهادت رسیدن 20 تکنسین ایرانی از دیگر اقدامات تروریستی علیه جمهوری اسلامی بوده که با توجه به ارتباط ارگانیک و تایید شده گروه های تروریستی تکفیری عراق با عربستان سعودی از دیگر اقدامات خصمانه دستگاه امنیتی این کشور علیه جمهوری اسلامی به حساب می آید.

علی رغم نقش پررنگ دستگاه امنیتی عربستان سعودی در حملات تروریستی مذکور، مقامات وزارت امور خارجه هیچ واکنشی به نقش منفی عربستان سعودی نشان ندادند.

از سوی دیگر، در حالی که سیاست اصلی ایران در تحولات منطقه از سوی رئیس جمهور و وزیر امور خارجه مقابله با افراط گرایی عنوان شده با این حال نزدیکی و ارتباط بدون قید و شرط با عربستان به عنوان حامی اصلی جریان‌های تروریستی و تکفیری، تناقضی ایجاد می‌کند که لازم است دستگاه دیپلماسی به آن پاسخ گوید.  

هر چند اتخاذ رفتاری که سبب تشدید اختلافات ایران و عربستان شود، صحیح به نظر نمی رسد ولی سکوت و موضع انفعالی نیز نمی تواند منافع ملی جمهوری اسلامی را تامین کند.

عرصه دیپلماسی عرصه بهره‌گیری از ظرفیت‌های گوناگون در حوزه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی، اجتماعی و ... است.

 هنر دستگاه دیپلماسی آن است که با بهره‌گیری از برگ‌های متعدد بدون عدول از ارزش‌ها و خطوط قرمز با کمترین هزینه، بیشترین قدرت و امتیاز را به دست بیاورد.

صرف اظهار اشتیاق و علاقه برای برقراری رابطه با عربستان و سکوت در برابر جنایت های این کشور نمی تواند کانال مناسب برای ارتباط با این کشور و از دیگر سو حفظ منافع ملی در نتیجه ارتباط با عربستان باشد.

بحران سوریه، تحولات لبنان، عراق، بحرین، موضوع بیداری اسلامی در منطقه و ... از جمله موضوعات چالش برانگیز و حل نشده ایران با عربستان است که شرط حداقلی برای حفظ منافع جمهوری اسلامی در موضوعات فوق، آن است که ایران بدور از انفعال، عزتمندی و موضع قدرت منطقه ای خود در هر ارتباطی را حفظ کند.

متن خبر "رویترز" درباره پیشنهاد ظریف به امارات برای مذاکره بر سر ابوموسی

متن خبر "رویترز" درباره پیشنهاد ظریف به امارات برای مذاکره بر سر ابوموسی
خبرگزاری رویترز از پیشنهاد وزیر امور خارجه کشورمان به امارات متحده عربی برای گفت و گو درباره جزیره ابوموسی خبر داد.
  

دولت بهار/ صبح امروز یکی از خبرگزاری های داخلی اظهاراتی قابل تامل از وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در کویت را منتشر کرد. این خبرگزاری گزارش داد، محمد جواد ظریف در پاسخ به سوالی درباره  ادعای مالکیت امارات متحده عربی درباره جزایر سه‌گانه در ایران گفت که تهران آماده گفت‌وگو درباره یکی از این جزایر به نام «ابوموسی» است!

با توجه به گرایش سیاسی این خبرگزاری و سابقه تحریف اظهارات مسئولان، در ابتدا با دیده تردید به این خبر نگریسته شد، به خصوص که در تناقضی روشن با تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. با این وجود با جست و جویی کوتاه روشن می شود که خبرگزاری های معتبر جهان نیز اظهارات وزیر امورخارجه را به همین صورت بازتاب داده اند. در ادامه متن مخابره شده توسط خبرگزاری رویترز آمده است:

Iran says seeks better cooperation with
Dec 1 (Reuters) - Iran said on Sunday it wanted stronger cooperation with U.S. ally Saudi Arabia, as it seeks to ease concerns among Gulf Arab neighbours about a potential resurgence in its influence following a nuclear deal with world powers.

Iranian Foreign Minister Javad Zarif, on a tour of Gulf Arab states, said after talks in Kuwait that no date had been set for an expected visit to Sunni Muslim power Saudi Arabia, Shi'ite Iran's main regional rival.

But he suggested the nuclear deal reached in Geneva on Nov. 24 should not be seen as a threat.

"This agreement cannot be at the expense of any country in the region," Zarif, speaking through an interpreter, told reporters at a news conference after discussions with his Kuwaiti counterpart, Sheikh Sabah al-Hamad al-Sabah.

Asked about reports he also planned to visit Riyadh, Zarif said no date had yet been set for such a visit.

"We look at Saudi Arabia as an important and influential regional country and we are working to strengthen cooperation with it for the benefit of the region," Zarif said.

He did not elaborate on how this might be done.

U.S.-allied Gulf Arab states cautiously welcomed the nuclear accord reached last month, but some officials have demanded assurances that the deal would contribute to their security.

The six members of the Gulf Cooperation Council (GCC) are wary of Iranian influence in the Middle East, fearing the Shi'ite Muslim-led country is seeking regional dominance and stirring sectarian tensions.

They worry Iran's nuclear programme is aimed at producing a nuclear weapon, a charge Tehran has constantly denied.

UAE Foreign Minister Sheikh Abdullah bin Zayed called for a partnership with Iran last week when he became the first Gulf Arab official to visit Tehran since the agreement was signed.

Improving relations with regional countries is a central plank of Iran's diplomatic policy under its new president, Hassan Rouhani, and Zarif was due to travel to Oman, another member of the GCC, after Kuwait.

Asked about three disputed Gulf islands held by Iran but claimed by the United Arab Emirates, Zarif said Tehran was ready to talk about one of the islands, Abu Musa.

Rouhani and Zarif have stressed greater regional stability as a priority, arguably an attempt to blunt the opposition of Gulf countries, particularly Saudi Arabia, to Tehran's newly minted nuclear deal with world powers.

اشتیاق تمام نشدني چون مگس ها براي  هجوم به زباله و خوردن آن ؟! و الزامات امنیت ملی جمهوری اسلامی ای


وقتی شورشیان سوریه دست اردوغان را می‌بوسند

خبرگزاری فارس: تعدادی از شورشیان سوری در هنگام بازدید نخست‌وزیر ترکیه از اردوگاه‌های سوری در این کشور، به سوی او هجوم آوردند و دست او را بوسیدند.

خبرگزاری فارس: وقتی شورشیان سوریه دست اردوغان را می‌بوسند!+عکس


الزامات امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در حمایت از سوریه

 در شرایطی که مسئولان کشورمان با صراحت بیشتری درباره حمایت از سوریه صحبت می‌کنند ضرورت دارد به صورت کاملا منطقی و بر پایه واقعیت‌های امنیت ملی درباره ضرورت‌ها و چگونگی حمایت تهران از دمشق مباحث کارشناسی صورت گیرد.

خبرگزاری فارس: الزامات امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در حمایت از سوریه

  با گذشت بیش از 22 ماه از بحران سوریه و شکست کلیه طرح ها و برنامه های سیاسی و نظامی دشمنان سوریه، امروز این فرصت فراهم شده است تا کارشناسان و تحلیل گران در مراکز فکری و تصمیم ساز کشور بررسی های دقیق تری از الگوی رفتاری جمهوری اسلامی ایران در نوع مواجهه با بحران سوریه انجام دهند؟

ادامه نوشته

بررسي و تحليل عناصر قدرت نظامي

1 بررسي و تحليل عناصر قدرت نظامي

مقدمه امروزه با توجه به تحولات سالهاي اخير و فروپاشي نظام دو قطبي و به پايان رسيدن دوران جنگ سرد، با عنايت به وجود واحدهاي سياسي مستقل (كشور ـ ملتها)(1) يكي از بنيادي ترين و مهمترين مسائل و موضوعات عرصة سياست، استراتژي و روابط بين الملل است. 

ادامه نوشته

جغرافیای سیاسی و عناصر قدرت


 سیا

جغرافیا و سیاست

در نخستین برخورد با مباحث جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی(ژئوپولتیک)توجه به این اصل شایان اهمیت است که این مباحث از روابط جغرافیا و سیاست سخن می گوید بدین ترتیب شایسته است که مطالعه این روابط با تعاریف کوتاهی از هردو مبحث جغرافیا و سیاست آغاز گردد.

جغرافیا علمی است که به مطالعه محیط انسانی کره زمین می پردازد یا اینکه کره زمین از از دیدگاه محیط انسانی مورد مطالعه قرار می دهد به بیان دیگر جغرافیا عبارت است از مطالعه علمی روابط انسان و محیطٌ ؛حال اینکه محیط ، محیط زیست طبیعی باشد یا محیط زیست انسانی،اقتصادی یا محیط سیاسی و امنیتی و یا استراتژیک.جغرافیا دانشی است کهن و از علوم پایه به شمارمی آید که پیشینه تاریخی مطالعاتش به پیدایش تاریخ نوشته شده تمدن بشری باز می گردد.

   حال آنکه شاخه سیاسی آن دانشی کاملاً نوین است که همراه با پیدایش مفهوم (ملت) و حکومت ملتی در قرن نوزدهم پدید آمده است.

سیاست به معنی تدبیر و به کار گرفتن تدبیر در کار کشورداری یا مدیریت اجتماع است.تا قرون وسطی اروپایی سیاست درخدمت دین بود و بخشی از آن شمرده می شد.وبه گفته دیگرتا قرن هیجدهم سیاست در خدمت ایدئولوژی انسان بوده است.                                                                                

با پدید آمدن مفاهیمی چون ملت ،حکومت ملتی ،اقتصاد جهانی و روابط بین الملل در دوران مدرن سیاست رفته رفته در خدمت اقتصاد و رسیدن به اهداف اقتصادی می باشد در دوران پست مدرن (دوران پست مدرن که از فرو پاشی نظام دو قطبی در جهان آغاز شد)زیربنای شکل گرفته نظام جهانی براساس تفاوتهای ایدئوژیک شرق وغرب دگرگون شده وبا جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد نظام جهانی جنبه اقتصادی پیدا کرد.                                                                                                    بدین ترتیب نقش اقتصاد در سیاست ژرف تر از گذشته شد وسیاست در رابطه با جغرافیا دوران کاملاٌ تازه ای را درمطالعات علمی ،منطقه ای و جهانی بشر آغاز کرده است.اگرچه سیاست را دوباره به خدمت ایدئولوژی درمی آورد با توجه به بنیادین بودن اقتصاد در روابط بین الملل به منزله زیربنای اصلی نظام جهانی نمی تواند نقش آفرینی سیاست در اقتصاد را متوقف سازد.

جغرافیای سیاسی یا سیاست جغرافیایی (ژئوپولتیک)دو مبحث مکمل هم از یک موضوع است که به مطالعه نقش آفرینی قدرت سیاسی در محیط جغرافیایی می پردازد.                                             درجغرافیای سیاسی تاثیر انسان در مواردی چون موقعیتها،مرزها،سزمینها،ملتها و منطقه ها مطالعه می شود(دربرخورد کلی می توان جغرافیای سیاسی راعبارت ازمطالعه اثر گاری تصمیمات سیاسی صاحبان قدرت درمحیط جغرافیایی دانست مانند تقسیمات سیاسی کشور و مرزسازی های سیاسی روی صحنه جغرافیا).                                                                                                     

ادامه نوشته

چرا نيروي درياي ارتش امريکا در حال فروپاشي است؟

چرا نيروي درياي ارتش امريکا در حال فروپاشي است؟

ارتش امريكا در دنيا به‌عنوان يكي از مجهزترين ارتش‌ها در بخش نيروي دريايي شناخته مي‌شود و هرگاه نيز قرار است با ابزار تهديد عليه كشوري فضاسازي شود، از اين نيرو استفاده ويژه‌اي مي‌شود. به گزارش رجانيوز، به‌عنوان نمونه در قبال ايران، در طول سال‌هاي گذشته چند بار با حركت دادن ناوهاي نيروي دريايي ارتش امريكا فضاسازي شده است اما گزارش يك پايگاه اينترنتي راهبردي نشان مي‌دهد كه اين نيرو عملاً در حال فروپاشي است. پایگاه اینترنتی استراتژی پِیج در اين زمينه مي‌نويسد: «نیروی دریایی ارتش امریکا با مشکلات جدی در نگهداری از رزم ناوها و همچنین آموزش پرسنل خود روبرو است. سه سال پیش بود که نیروی دریایی ارتش امریکا متوجه شد میزان آمادگی رزم ناوهای این کشور به میزان هشدار دهنده ای کاهش یافته است و ناکارآمدی هشت درصد کشتی ها نیز پس از بازرسی محرز شد. از آن زمان تاکنون شرایط وخیم تر شده است و اکنون 24درصد کشتی های جنگی قادر نیستند در مرحله بازرسی تایید بگیرند. هم اکنون 40 درصد از کشتی های فعال نیروی دریایی ارتش امریکا در یکی از سامانه هایشان دچار نقص عمده هستند. نیمی از بالگردهای نظامی و جنگنده های نیروی دریایی این کشور نیز بازدهی کامل را ندارند. این مسئله دریاسالارها و سایر فرماندهان نیروی دریایی ارتش امریکا را واداشت تا برای بررسی علت مشکل تشکیل جلسه دهند. به‌زودی مشخص شد که ابعاد مشکل وسیع تر از آن چیزی است که تصور می شد. میزان خدمه رزم ناوها رو به کاهش است و نیروی دریایی امریکا نتوانسته است نیازهایش در زمینه تعمیرات و نگهداری را با شرایط تازه وفق دهد. البته این روند اکنون بیش از یک قرن است که ادامه دارد. در اوایل قرن نوزدهم، یک کشتی جنگی متوسط با 3500 تن وزن، بین 800 تا 900 ملوان داشت. به بیان دیگر، کشتی به ازای هر 1000 تن وزنش، 240 ملوان داشت. با گذشت 100 سال و در قرن بیستم، بسیاری از کشتی های غول پیکر، به استفاده از موتور بخار و دستگاه های مکانیزه روی آوردند و شمار خدمه کشتی ها کاهش یافت. یک رزم‌ناو 12 هزار تنی پیش از آغاز جنگ جهانی اول حدود 750 خدمه (رقمی معادل 62 ملوان به ازای هر تن وزن) داشت. اما در طول قرن بیستم، ظاهرا پیشرفت چندانی در کاهش نیروی کار کشتی‌ها حاصل نشده است. ناوهای هسته ای فعلی در ارتش امریکا اکنون به ازای هر 1000 تن وزن، 57 ملوان دارند. اما در رزم ناوهای کرانه ای جدید موسوم به اِل سی اِس، این رقم به 25 نفرکاهش یافته است. پیشرفت در استفاده از دستگاه های مکانیزه و به کارگیری هواپیماهای بدون سرنشین در 10 سال اینده، زمینه لازم برای استفاده از فقط 1000 ملوان در یک ناو هواپیمابر را فراهم می کند. بدین معنا که کشتی به ازای هر 1000 تن وزن، فقط 10 ملوان خواهد داشت و در آن بیشتر از روبات و تجهیزاتی استفاده می شود که نیاز چندانی به نظارت انسان ندارند. نیروی دریایی ارتش امریکا اکنون دیرزمانی است که از طریق فناوری موشک با این مفاهیم آشنایی دارد، زیرا موشک ها اغلب در کانیتنرهای مهر و موم شده و با حداقل هزینه نگهداری، تحویل داده می شوند. چنین روندهایی اکنون مدتی است که آغاز شده و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. اگرچه استفاده از فناوری های جدید، پر هزینه است اما باید توجه داشت که استخدام ملوان ها نیز هزینه بالایی دارد. هزینه سالانه استخدام یک ملوان در امریکا تقریبا 100 هزار دلار است که این رقم برای ناو هواپیمابر با پنج هزار و 700 خدمه، بالغ بر 500 میلیون دلار در سال خواهد بود. با این میزان پول می توان تجهیزات مکانیزه زیادی خریداری کرد و نیروهای انسانی را نیز از خطر دور نگه داشت. مشکل اینجا است که تجهیزات خودکار ساخته شده، اغلب پاسخگوی نیازهای نظامی نیست. این مشکل دقیقا زمانی بروز کرده است که نیروی دریایی ارتش امریکا با کسری بودجه روبرو است و نمی تواند هزینه لازم را برای افزایش سازگاری تجهیزات خودکار با شرایط جنگی بپردازد. از سوی دیگر، ساعات آموزش نحوه استفاده از دستگاه های خودکار به ملوانان نیز کاهش یافته است. نیروی دریایی ارتش امریکا هم اکنون برای پرداخت هزینه سالانه نگهداری و مرمت کشتی و هواپیماها، 500 میلیون دلار کسری بودجه دارد. بخش زیادی از بودجه نیروی دریایی نیز صرف ساخت کشتی های جدید برای جایگزینی کشتی های متعلق به دوران جنگ سرد می شود. مشکلات مربوط به فرماندهی نیز مزید بر علت شده است. تا پیش از جنگ سرد، اگر نیروی دریایی امریکا با مشکلی در نگهداری از ناوگان کشتی های خود مواجه می شد، علت مسئله را از فرماندهان در رده های مختلف جویا می شد. اما اکنون اوضاع تفاوت دارد. در 10 سال گذشته، افسران دیگر رغبت چندانی به پرسیدن سوال از فرماندهان خود نشان نداده اند. سیاست شکیباییِ صفر که از پایان جنگ سرد تاکنون در نیروی دریایی ارتش امریکا حکمفرما شده، افسران را واداشته است تا شخصا مسئولیت نظارت مستقیم را که قبلا به عهده فرماندهان بود، بر عهده بگیرند. بنابراین فرماندهان دیگر ان نفوذ، قدرت و مسئولیت گذشته را ندارند. مشکل اینجاست که با شکیبایی صفر، یک خطا ممکن است به قیمت بیکار شدن افراد تمام شود. در گذشته این گونه نبود و می توان گفت بسیاری از دریاسالاران سرشناس دوران جنگ جهانی دوم هرگز نمی توانند در شرایط فعلی نیروی دریایی ارتش امریکا، دوام بیاورند. مثلا ناوشکن بیل هیسی در دوران جنگ جهانی اول به گل نشست اما او هرگز شغل خود را به خاطر این حادثه از دست نداد. مشکل دیگر آن است که افسران، دیگر مانند گذشته برای مدتی طولانی در دریا نیستند و فرماندهی را نیز به عهده ندارند. بیشتر وقت آن‌ها برای یادگیری در کلاس ها و به دور از تجربه شرایط واقعی در کنار ملوانان صرف می شود. به عنوان مثال، اگرچه شمار کشتی های نیروی دریایی امریکا در سال 1930 میلادی از الان بیشتر بود اما در آن زمان، نیروی دریایی ارتش امریکا پرسنل کمتری داشت. علت آن است که در آن دوران، 80 درصد از پرسنل نیروی دریایی ارتش موظف به خدمت درکشتی ها بودند و شرایط کار را از نزدیک تجربه می کردند.»

گونه شناسی حوادث تونس و مصر در گفتگو با حسن عباسی


تصویر بزرگ
غرب در تربیت رهبران جوان خوش نام و مردمی در جهان عرب ناتوان بوده و اکنون مشکل جدی آمریکا این است که رهبر جایگزین برای هیچ کشور عربی ندارد و لذا مهم ترین تدبیر غرب این است که تغییر حکومت ها را به تاخیر بیاندازد.



موج ناآرامی های خیابانی در تونس، مصر، اردن، و هم چنین در یمن، چهره ی جهان عرب را متلاطم نشان می دهد. گونه شناسی و تیپولوژی این ناآرامی ها و آسیب شناسی آن را در جهان عرب با حسن عباسی رئیس مرکز بررسی های دکترینال به گفت و گو نشستیم.

ناآرامی ها در کشورهای مختلف عربی، دامنه دار شده است و ظاهرا از یک اعتراض عمومی عادی به یک اعتراض مستمر تبدیل شده است. عمق این ناآرامی ها چگونه اندازه گیری می شود؟ بسم الله الرحمن الرحیم. عمق یابی این ناآرامی ها، موضوع مهمی است، لذا پرسش شما حائز اهمیت است. این ناآرامی ها از تونس آغاز شد و از این رو باید گونه شناسی را از تونس شروع کرد. در تونس دولت فاسد «بن علی» با ماهیتی غرب گرا و سکیولار، حدود ربع قرن بر مردم تونس سیطره داشت. سه ویژگی غرب گرایی، فساد، و ضداسلام بودن رژیم بن علی، عامل اصلی خیزش مردم در این کشور محسوب می شود. این وضعیت، در مورد مصر و اردن و یمن، و کشورهای متعدد عربی نیز صدق می کند. یعنی دولت مبارک در مصر، و حکومت عبدالله در اردن، و رژیم عبدالله صالح در یمن نیز، هم غرب گرا و دست نشانده ی آمریکا هستند، هم رژیم هایی ضد دین و به ویژه اسلام-ستیز محسوب می شوند، و در نهایت، آن چه مردم را به ستوه آورده است، فساد گسترده ی آنها است.


  این ویژگی ها قبلا نیز وجود داشت. چرا در این برهه ی زمانی موج ناآرامی ها یکی پس از دیگری کشورهای عربی را در بر گرفته است؟
غرب گرایی، فساد و اسلام ستیزی این دولت ها به مرور برای مردم این کشورها مسجل شده و در ادامه ی روند بیداری مسلمانان در جهان عرب، آگاهی آنان گسترش یافته و وضعیتی شبیه آتش زیر خاکستر پیدا نموده است. این وضعیت که مشابه انبار باروت است نیازمند جرقه ای بود تا شعله ور شود. این جرقه از تونس زده شد. لذا آنفلوانزای تونسی، به بدن ضعیف شده ی دولت های عربی رسوخ کرده و آنها را دچار تب و لرز نموده است.


  میزان تاثیر آنفلوانزای تونسی را در سایر کشورهای عربی چقدر می دانید؟
تاثیرگذاری را باید از همان تونس اندازه گیری کرد. مساله ی تونس با فرار «بن علی» به عربستان، تمام نشده است، و هم چنان ناآرامی ها ادامه دارد. مشکل انقلاب تونس این است که سه عنصر برای عصر پس از حکومت بن علی را ندارد. عنصر اصلی، عدم وجود یک رهبر مشخص و شناخته شده است. راشد الغنوشی تاکنون نتوانسته نقش مهمی در این خصوص ایفا کند. عنصر دوم، عدم وجود ساختار تشکیلات گروه معارض جایگزین است. گروه النهضه، چنین ظرفیتی نداشته و لذا یک ساختار تشکیلاتی جایگزین برای پرکردن خلأ قدرت پس از بن علی وجود ندارد. عنصر سوم، عدم شفافیت ایدئولوژی و اندیشه ی جایگزین است. آیا مردم تونس، اسلام و حکومت اسلامی می خواهند یا گونه ای دیگر! در فقدان این سه عنصر اساسی، نگرانی ها بر این است که غرب با توطئه و ترفند این خلأ را مجددا پر کند.
این مشکل برشمرده شده در تونس، در مورد اردن، مصر، و یمن نیز صدق می کند. در این سه کشور نیز، رهبر توانمند برای هدایت انقلاب وجود ندارد، یا هنوز شناخته نشده است. جریان اخوان المسلمین، شاگردان عاکف، یا افراد تکنوکراتی هم چون محمد البرادعی، در حد و توان رهبران یک انقلاب بنیادین در مصر نمی توانند ظاهر شوند. وجود تصاویر جمال عبدالناصر در دست برخی تظاهرکنندگان، بیشتر به جریان حزب ناصری برمی گردد که آن نیز فاقد قدرت فراگیر است. این وضعیت در اردنِ ملک عبدالله و یمنِ عبدالله صالح نیز موقعیت بهتری نسبت به تونس و مصر ندارد. افراد حاضر در این اعتراضات، در همه ی این کشورها، در شعارهای خود از «الله اکبر» استفاده می-کنند. اما این اسلام خواهی مردم در جهان عرب، نیاز به امام دارد که خلأ آن بسیار مشهود است. با این خلأ، مردم در این کشورها در صحنه ی اعتراضی، از روشنفکران جامعه ی خود بسیار جلوتر هستند و این شکست جریان روشنفکری در این جوامع است.

 

  آیا می توان رهبر برای همه ی این جنبش ها مشخص کرد؟ به طور مشخص منظورم یک رهبر واحد در سطح جهان عرب است؟ بله! همان گونه که در دهه ی 1960 در مصر، جمال عبدالناصر، نقش یک رهبر را برای جهان عرب ایفا می کرد، می توان رهبر مشخص برای جهان عرب در نظر گرفت. افرادی مانند سید حسن نصرالله در جهان عرب وجود دارند که به عنوان یک «رهبر عربی» ظرفیت اداره ی جهان عرب را دارد، به ویژه این که وی محبوبیت گسترده ای در جهان عرب دارد. طیف رهبران انقلابی نسل نخست، افرادی چون حافظ اسد، ناصر، عرفات، قذافی، بن بلا، و ... گرایش ناسیونالیستی و سوسیالیستی داشتند. اما طیف رهبران انقلابی نسل دوم، افرادی چون سید حسن نصرالله، خالد مشعل، اسماعیل هنیه، و رمضان عبدالله، کسانی هستند که سه ویژگی اساسی دارند، اسلام گرا هستند، استکبارستیزند، و مردمی هستند. در واقع تنها گروه هایی که الگو برای اداره ی جامعه ی خود در سطح جهان عرب دارند، حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین هستند.


  تدبیر غرب برای خلأ رهبری در جهان عرب چیست؟
غرب در جهان عرب با پیچیده ترین چالش ها از عصر فروپاشی عثمانی تاکنون، مواجه شده است، که فهرست بلندبالایی دارد. مواردی مانند:
1- رهبران غرب گرا و وابسته در جهان عرب، بیش از همیشه متزلزل، فرسوده، فاسد، و ناکارآمد شده اند.
2- غرب، با بیداری گسترده ی مردم در سطح جهان عرب مواجه است.
3- مردم جهان عرب، یک تحقیر تاریخی یک صد ساله را به دست غربیان تجربه کرده اند که استثمار و استبداد، جنگ و اشغال، و از همه ی این تحقیرها عظیم تر، ایجاد یک دُمل چرکی در قلب جهان عرب به نام اسراییل است. اکنون مهم ترین چالش غرب، این تحقیر تاریخی و بغض انباشت شده در جهان عرب است.
4- غرب در تربیت رهبران جوان خوش نام، تازه نفس، و مردمی، برای جهان عرب ناتوان بوده است، و اکنون مشکل جدی آمریکا این است که رهبر آلترناتیو برای هیچ کشور عربی در اختیار ندارد.
5- غرب، مشکل اساسی در درون تمدن خود دارد، که مهم ترین آن، مساله ی رکود اقتصادی و مساله ی نقض گسترده ی حقوق بشر، و ... محسوب می شود. این مشکل اساسی، موجب شده است که غرب دیگر الهام بخش نباشد. عدم الهام بخشی غرب، مشکل مهمی برای آمریکا در جهان عرب محسوب می شود. وجود رهبر فاسدی، مانند برلوسکونی در ایتالیا، یا سارکوزی در فرانسه، و موقعیت رقت بار اقتصادی انگلیس، به جای الهام بخشی غرب، نفرت را در دیگر جوامع برمی انگیزد.
این چالش ها، روی تدابیر آمریکا در جهان عرب در مواجهه با ناآرامی های اخیر تاثیر می گذارد. لذا مهم ترین تدبیر غرب این خواهد بود که تغییر در حکومت ها در کشورهای گوناگون عربی را به تاخیر بیاندازد. از سوی دیگر تلاش خواهد کرد با کنترل صحنه، با مشخص شدن قدرت برتر در صحنه، بلافاصله به آن گروه یا فرد نزدیک شده و خود را همراه با تغییرات و تحولات معرفی کند. این تدابیر اساسی و ناگزیر غرب در مواجهه با این ناآرامی های اخیر در جهان عرب است.

مركز تحت مديريت حسن عباسي چه مي‌كند، رسانه‌هاي بيگانه چه مي‌گويند؟

  «(آيت‌الله) علی خامنه ای، رهبر ايران بود که نبرد عليه "تهديدات نرم" را در صدر اولويت های نهادهای اطلاعاتی و امنيتی کشور قرار داد. از آن زمان تا کنون، سازمان های اطلاعاتی و پشتيبانان آنها نظير مرکز تنظيم دکترين تحليلی به رهبری حسن عباسی به صرف ميليون ها دلار برای تحقيق بر روی کارتون ها دست زده اند تا دسيسه های جاسوسی غرب جهت براندازی رژيم را برملا سازند.» اين بخشي از نوشته گاردين در مورد دكتر حسن عباسي است. (http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2010/nov/30/iran-nuclear-scientists-roadrunner) به گزارش رجانيوز، چندی پیش نیز هفته‌نامه نيويورك تايمز، "دكستر فيلكينز" (DEXTER FILKINS) در مقاله‌اي باعنوان "شبكه تلويزيوني فارسي وان جذاب براي بينندگان اما تهديدي براي دولت ايران" از مبارزه دولت ايران با جنگ نرم فرهنگي خبر داد. در بخشی از این مقاله آمده بود : «"حسن عباسي" (Hassan Abassi) رئيس مركز مطالعات استراتژيك و دكترين امنيت بدون مرز وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مصاحبه تلويزيوني خود عليه "جنگ نرم فرهنگي" غرب هشدار داده است. به اعتقاد آقاي عباسي، جنگ آمريكايي "24" قصد دارد تا از طريق ارائه تصويري نامناسب از مسلمانان به عنوان تروريست، نفرت از مسلمانان و ترس از اسلام را در سراسر جهان اشاعه دهند.» عباسی به دلیل تمرکزش بر روی تحلیل و تفسیر فیلم و سریال‌های خارجی و تبیین تاثیر آنها در ذهن و قلب جوانان، در فضای سایبر به‌عنوان يكي از فرماندهان جنگ نرم معروف است. به اعتقاد وی، رسانه عمده ترین سلاح در جنگ نرم و هالیوود مقر فرماندهی دشمن در این جنگ است. علاوه بر رسانه‌هاي خارجي، هاشمی رفسنجانی نیز حسن عباسی را يكي از مخالفان اصلي خود مي‌داند، به‌طوري كه حتي در نامه 19 خرداد 1388 خود به رهبر انقلاب، تلویحا به این نکته اشاره کرده بود. در آن نامه، آمده بود: "... از آنجا که بخشی از این اظهارات قبلاً در رسانه‌های دولتی و آتش تهیه آن در سخنرانی مشهد مقدس مطرح شده..." ، "....در دور جدید تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم". عباسی در خرداد ماه 1383 در یک سخنرانی روشنگرانه در مشهد اقدام به افشاگری علیه هاشمی کرده بود که سی‌دی آن تا دورترین نقاط ایران نیز به صورت مردمی منتشر شده بود. به گفته برخی ناظران سياسي، این افشاگری تاثیر به‌سزایی در روند انتخابات ریاست جمهوری نهم داشت. در عين حال، عباسی برگزار کننده تنها کلاس آزاد علوم استراتژیک در ایران است و تاکنون هم تعداد 250 جلسه از این کلاس‌های آزاد برگزار شده است که در نوع خود رکورد کلاس‌های آزاد از اول انقلاب تاکنون است. مرکز بررسی های امنیت بدون مرز (DACSB) به ریاست حسن عباسی، خصوصی بوده و تا کنون هیچ گونه حمایت مالی و اعتباری از طرف دولت نشده است. این مرکز به صورت نهاد مردمی است و جوانانی از سطوح مختلف دانشگاهی (لیسانس، فوق لیسانس و دکترا) به صورت داوطلبانه فعاليت‌هاي آن را انجام مي‌دهند. عباسی متولد 1345 با شش سال سابقه رزمندگي در دفاع مقدس هرگز مترصد پاسخگویی به ادعای شمخانی در برنامه امروز دیروز فردا نشد. شمخانی در آن برنامه ادعا کرده بود "عباسی که حتی یک روز هم سابقه جبهه ندارد، حق اعتراض به مدیریت فرماندهان جنگ را ندارد" که البته اين اظهارنظر با واکنش یامین پور مجري برنامه مواجه شد. حسن عباسی در 16 خرداد 1388 به علت پیش بینی فتنه سبز و مطرح کردن "مثلث ما نمی توانیم" در یک سخنرانی در جمع وبلاگ نویسان با شکایت حسن روحانی بازداشت شد که البته بعد از جريان فتنه 88، در دادگاه رفع اتهام و تبرئه شد. عباسی، برگرفته از قرآن کریم "جامعه هجری" را تنها مدل ممکن در مقابل جامعه مدنی مي‌داند و مدعی است استراتژی‌های مبتنی برفطرت تنها رهیافت بشر می تواند باشد. همان‌طور که در گزارش شماره 10مارشال سنتر (مرکز مطالعات امنیتی اروپایی) آمده بود، عباسی به عنوان یکی از طراحان "دکترین جنگ نامتقارن" در غرب شناخته می شود. این در حالی است که حسن روحانی با بودجه ای میلیاردی، ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را در ساختمان 10 طبقه ای در نیاوران به عهده دارد. طي ماه‌هاي اخير، کلاس‌های علوم استراتژیک دكتر عباسی که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار می شد، به دلیل حمایت نكردن مسئولین، به منطقه تهران نو- فلکه لوزی- پلاک30 منتقل شده است. این کلاس‌های آزاد پنج شنبه ها از ساعت 8 الی 12 با حضور بیش از 200 نفر داوطلب برگزار می شود

توصيه عضو پارلمان اسراييل به يهوديان فعال در فيس‌بوك

 عضو حزب راست گراي ليكود در كنست در نشست كميته ديپلماسي عمومي پارلمان اسراييل با اشاره به تلاش فلسطيني‌ها در فضاي مجازي، يهوديان را به حضور موثر در وبلاگ ها و شبكه‌هاي اجتماعي تشويق كرد.



ادامه نوشته

ويكي‌پديادر اختیار موزدوران صیونیست


 يك پايگاه اينترنتي آمريكايي فاش ساخت كه رژيم صهيونيستي با جهت‌دهي خاص به مطالب انتشار يافته در اينترنت به طرق مختلف، در حال پياده‌سازي رويكرد جديدي است كه از آن بايد تحت عنوان تروريسم فكري نام برد.


  

ادامه نوشته

آموزش خبرنگاران براي كاهش احساسات ضد‌صهيونيستي در "پروژه اسراييل "


 "پروژه اسرائيل "، پروژه‌اي است كه با هدف بهبود چهره اسراييل در رسانه‌هاي جهان و با استفاده از امكانات گسترده آموزشي و رسانه اي تدوين شده و در واشنگتن مديريت مي‌شود.


  طرح آموزشي "پروژه اسراييل "، شامل يك طرح بلند مدت آموزشي است كه با هدف بهبود چهره اسراييل در رسانه‌هاي جهان تدوين شده و در واشنگتن مديريت مي‌شود. اين پروژه كه به اختصار TIP خوانده مي‌شود، هم‌اكنون در ايالات متحده، اروپا و اسراييل در حال اجراست.


ادامه نوشته

فيس‌بوك مهمترين عامل گرفتاري در دام موساد

  



 تعدادي از جوانان فلسطيني كه اخيراً در غزه دستگير شده‌اند در اعترافات خود اذعان كرده‌اند كه موساد و شاباك از اطلاعاتي كه اين افراد در فيس بوك قرار مي‌داده‌اند، بهره برداري اطلاعاتي مي‌كرده‌‌اند.


  اعترافات تعدادي جوانان فلسطيني كه به اتهام همكاري با موساد در زندان‌هاي غزه به سر مي‌برند، نشان مي‌دهد كه تمامي آنها از طريق فيس‌بوك و يا حتي مسنجر به اين دام گرفتار شده و اولين گام از اين طريق برداشته شده است.

شبكه خبري نداي قدس در گزارشي نوشت: با نگاهي به اعترافات بسياري از اين افراد كه رسانه‌هاي فلسطيني آن‌را منتشر كرده‌اند، مشخص شده كه سازمان‌هاي اطلاعاتي مختلف رژيم صهيونيستي از جمله موساد و شاباك به دقت اطلاعات قرار داده شده توسط جوانان فلسطيني را در فيس بوك پيگيري و آناليز كرده واز اين طريق قربانيان خود را به دام مي اندازند.

اين رسانه ها همچنين فاش كردند: شاباك به تعدادي از افراد دستور داد تا با تأسيس سايت‌هايي اقدام به قرار دادن اطلاعات تسليحاتي كرده و بدين شكل مراجعه كنندگان به سايت را شناسايي و اطلاعات آن‌را در اختيار اين سازمان قرار دهند.

فيس بوك و برخي رسانه‌هاي اجتماعي ديگر مانند توييتر و يوتيوب در حوادث پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري ايران نيز ابزاري براي تحريك اغتشاشگران بودند و آمريكا از طريق اين شبكه‌هاي اجتماعي نفوذ خود را در كشورها گسترش مي‌دهد.

معادلات جديد مطرح شده از سوي سيد حسن نصرالله

المنار: سال 2010 سال معادلات جديد نصرالله بود

 پايگاه خبري المنار لبنان نوشت كه دبيركل حزب‌الله لبنان در سال 2010 با معادلات خود ارزيابي‌هاي دشمن صهيونيستي را از جنگ آينده به هم ريخت.


پايگاه خبري المنار در گزارشي به بررسي نقش معادلات جديد مطرح شده از سوي سيد حسن نصرالله دبيركل حزب‌الله لبنان در تغيير موازنه قدرت در منطقه و تاثير آن بر ارزيابي‌هاي دشمن صهيونيستي پرداخته و سال 2010 را سال معادلات جديد نصرالله در منطقه مي‌داند.

"من امروز به اسرائيلي‌ها مي‌گويم، ‌اگر ضاحيه را بزنيد ما تل‌آويو را هدف قرار مي‌دهيم، اگر فرودگاه شهيد رفيق حريري را موشك‌باران كنيد، ما فرودگاه بن‌گوريون را مي‌زنيم، اگر بندرهاي ما را بزنيد، ما بندرهاي شما را مي زنيم، ‌اگر پالايشگاه‌ها و كارخانه‌ها و تاسيسات برق ما را بزنيد، ما هم مقابله به مثل مي‌كنيم. "

اينها بخشي از معادله جديدي بود كه سيد حسن نصرالله دبيركل حزب‌الله لبنان در 14 فوريه سال 2010 آن را مطرح كرد، اين معادله تحولي بزرگ در منطقه صورت داد و درگيري با دشمن صهيونيستي را وارد مرحله‌اي جديد كرد كه تاثيرات خود را در منطقه و تمام جهان گذاشت و ارزيابي‌هاي اسرائيل در مورد مبارزه آينده با حزب‌الله لبنان را به چالش عميق كشيد.

"عوزي رابين " مسئول سابق در وزارت جنگ رژيم صهيونيستي در اين مورد مي‌گويد: حزب‌الله مي‌تواند اهداف خود را مشخص كند و زيرساخت‌هاي اسرائيل را هدف قرار داده و تاسيسات انرژي آن را بزند، اين حزب همچنين مي‌تواند فرودگاه‌هاي اسرائيل را بزند و فعاليت نيروهاي هوايي و يگان عضوگير احتياط را مختل كند.

"الون بن داويد " تحليلگر مسايل نظامي اسرائيل در اين زمينه مي‌نويسد: حزب‌الله مي‌تواند ضربه‌اي استراتژيك به اسرائيل وارد كند و نيروهاي هوايي و انبارهاي مواقع فوق‌العاده و يگان‌هاي عضو گيري و مقر وزارت دفاع و ساير اماكن استراتژيك را در طول جنگ هدف قرار دهد و اين يك تهديد استراتژيك است.

بر اساس گزارش المنار، در راستاي همين معادله بود كه اسرائيل تغييرات ريشه‌اي در مانورهاي خود ايجاد كرد، تغييراتي كه يديعوت آحارونوت از آنها به عنوان سناريوهاي سياه نام برد، در اين سناريو اسرائيل با ده‌ها هزار موشك مواجه مي‌شود كه هزاران كشته و زخمي و ويراني فراوان بر جاي خواهد گذاشت.

نصرالله در ادامه تشريح اين معادله، پا را از اين هم فراتر گذاشت و گفت: اگر اسرائيل يك خانه را در ضاحيه ويران كند، ما چندين ساختمان را در قلب تل‌آويو ويران خواهيم كرد.

سرتيپ "آدام زيسمان " فرمانده يكي از مناطق جبهه داخلي اسرائيل با اشاره به اين اظهارات گفت: دشمن مي‌داند كه جبهه داخلي اسرائيل فضاي مناسبي براي هدف قرار گرفتن است، او تمام تلاش خود را در اين زمينه به كار مي‌برد و طبيعي است كه تل‌آويو جزوي از اين جبهه باشد.

نصرالله اما به همين مقدار هم بسنده نكرد، وي در مي 2010 در سخناني ديگري معادله دريايي پيچيده‌اي را مطرح كرد كه دشمن صهيونيستي را به وحشت انداخت، وي خطاب به اسرائيل گفت كه اگر اسرائيل سواحل و بندرهاي لبنان را محاصره كند، حزب‌الله تمام كشتي‌هاي نظامي و غيرنظامي كه در طول ساحل درياي مديترانه به سوي بنادر فلسطين اشغالي در حركت باشند را هدف قرار مي‌دهد. نصرالله گفت: ما قادريم كه اين كار را انجام دهيم و مصمم هستيم كه در صورت محاصره بندرهايمان در جنگ آينده وارد اين فضا بشويم.

به نوشته المنار، حزب‌الله در جنگ 33روزه نيز توان خود را در فلج كردن نيروي دريايي اسرائيل در سواحل لبنان نشان داد، اين حزب كشتي ساعر 5 رژيم صهيونيستي را هدف قرار داد تا معادله جديد را آغاز كند، روزنامه صهيونيستي هاآرتص با تاييد اين اظهارات و در حالي كه از ناتواني اسرائيل در برابر اين تهديدات سخن مي‌گفت، تاكيد كرد كه اين نصرالله است كه عامل بازدارنده‌اي در برابر اسرائيل است، نه بالعكس.

المنار در پايان گزارش خود مي‌افزايد كه علاوه بر معادله‌هاي تل‌آويو و سواحل سرزمين‌هاي اشغالي، حزب‌الله در سال 2010 معادله‌هاي ديگري را نيز مطرح كرد كه ايستادن در كنار ارتش لبنان در برابر تجاوزات دشمن صهيونيستي بعد از درگيري‌هاي "العديسه " تنها يكي از آنها بود. معادله حمايت از ثروت‌هاي نفتي لبنان در مديترانه، ‌معادله پاسخ مستمر به جنگ مغزها از سوي اسرائيل و پيگيري شبكه‌هاي جاسوسي تل‌آويو از ديگر معادلاتي بود كه حزب‌الله لبنان در سال 2010 عليه اسرائيل مطرح كرد.

طوفان علم طی سالهای آتی در دنیا دانشجویان را با خود می برد

سخنرانی استاد حسن عباسی در دانشگاه تربیت مدرس، ۱۶ آذر ۸۹
به گزارش خبرنگار سیاسی «شبکه خبر دانشجو»، دکتر حسن عباسی در نشست «من پاگا نیستم، پس هستم» که در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد، گفت: علم در چند دهه گذشته همانند روستای کوچکی بود اما امروز به دلیل انفجار اطلاعات به شهری بزرگ تبدیل شده و همه ابعاد آن برای یک فرد شناخته شده نیست، از این رو زندگی دانشجویی دستخوش تغییر شده است.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز با تاکید براینکه رشته های علمی در مقایسه با سالهای گذشته گسترش چند درصدی داشته است اظهار داشت: امروز معضل کلیدی دانشجو به معنای کسی که به دنبال علم و دانش است شناختن جایگاه فعلی خود و پیدا کردن ارتباط آن با سایر شهرهای علم است.
وی افزود اگرچه در حال حاضر تعداد علمهای موجود درایران کمتر از ۲۶۰۰ شهر علم موجود در جهان است اما به دلیل ضریت بالای رشد علمی نمی توان امیدوار بود با برنامه ریزی طی ۲۵ سال آینده بتوان این رشته ها را در داخل ایجادکنیم.
عباسی به بیان اینکه از سرعت تولید علم و شکل گیری رشته های جدید جامانده ایم تصریح کرد:‌این دغدغه باید در بدنه دانشگاهیان ایجاد شود؛ شاید نسل بعدی بتواند راه حلی برای آن بیابد.
وی افزود: یکی از چالشهای اساسی دکترین دانشجویی در هزاره سوم این است که در سالهای آینده طوفان علم و این سونامی بسیاری از این دانشجویان را با خود خواهد برد.
وی افزود: اربابان علم که کهکشان علم را بست داده اند حرکتی حلزونی مانند و مار پیچ و پادساعت گرد داشته اند البته باید لحاظ شود که اربابان علم تقریبا ۳۵۰ نفر هستند.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز با بیان اینکه ره یافت این چالش پی بردن به مسیر طی شده توسط غرب در دوره های گذشته است اذعان داشت:‌ اگرمردم جامعه ای حرکت از سنت یعنی کهنه به مدرن یعنی نو نداشته باشند تاریخ و اصل در مورد آنها شکل نخواهد گرفت و مدیریت این نمودار سینوسی حرکت از کهنه به نو و بالعکس، رهیافت تاریخی را رقم می زند.
وی افزود: عصر قبل از شکل گیری مسحیت دوره ای ۱۲۰۰ ساله است که کفرکیشی یا پاگانیسم نام دارد؛ در این دوره اصالت با ساختن دنیا در مقابل عقده است.
عباسی در ادامه تاکید کرد: بنیان اندیشه سقراط وافلاطون باز تاب یک موجود خداگرا نیست و در این دوره سوال اول این بوده است که ماده اولیه جهان چیست.
وی افزود: در واکنش به این نگاه افراطی مسحیت شکل می گیرد یعنی حیات مادی مردم رها می شود و مفهوم عقبی نگری مورد تاکید قرار می گیرد.
رئیس مرکز دکترینال امنیت با بیان  اینکه عصر حاضر نئو پاگانیسم نام دارد گفت: این دوره واکنشی به عقلانیت و خردگرای ترانس مدرن و در واقع بازگشت به عالم ماوراء با جنبه خرافی است.
وی افزود:‌ انسان مدرن با ۲۶۰۰ رشته علمی مواجه است که تلاش انسان غربی برای رسیدن به وضعیت فعلی است اما این نوع دانستن و تولید کردن نجات بخش نخواهد بود.
وی تاکید کرد:‌انسان دانشجویی که به دنبال دانش است یک بال دارد و آن بال علم است اما بال دیگر یعنی نقشه ایمان در حال حاضر وجود ندارد ونیاز است این نقشه با تکیه بر آموزه های قرآنی یعنی ۷ اصل ایمان به خدا، ارسال انبیاء، ملائکه، آخرت، قید، آیات الهی و کتاب شکل گیرد.
عباسی با بیان اینکه باید تلاش کرد از علوم مادی، معنا داری را استخراج کرد گفت:‌ اکنون وزارت بهداشت این دولت اسلامی که براساس آموزه های غربی بنا شده است هیچ درمانی برای قلب سلیم ندارد.
وی افزود:‌ باید برای توازن و ثبات به آیت شناسی در دین رو بیاوریم؛ یعنی تفکر کنیم ماوراء بعد مادی پدیده ها چه بوده است.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: باید این مسئله برای دانشجویان طرح شود تا برای حل معضل تک بالی چاره و دستور العملی برای دانشجویان اندیشیده شود.

شکل گیری طیف بورژوا، بستر مفاسد اقصادی است


هشدارها و تحذیرهای یک دهه اخیر حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال در خصوص نقش اقتصاد پول- محور و جایگاه ‌ بانک در آن، از یکسو و هشدارهای گاه و بیگاه وی نسبت به گسترش کاپیتالیسم در کشور، از سوی دیگر، ما را بر آن داشت که این مسائل را در تاریخ سه دهه پس از انقلاب اسلامی، با او به گفت‌و‌گو بنشینیم. وی که قائل به اقتصاد برکت مبناست، دکترین بیع مبتنی بر آیه ۱۱۱ سوره توبه را اساس دکترین قرآنی اقتصاد می شناسد، گزارهای بنیادی که در سالهای اخیر بطور مبسوط به تدریس آن پرداخته است. از این منظر است که او معتقد است هنوز اقتصاد جمهوری اسلامی به اسلام نزدیک نشده است و این الگوی اقتصاد غربی است که بطور ناقص در ایرانِ امروز پیاده میشود.
به عنوان پرسش نخست، به نظر شما اسلام واجد مکتب اقتصادی است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آنچه در عربی اقتصاد یا میانهروی، در فارسی کدآمایی و در اندیشه غربی اکونومی نامیده می‌شود، در قرآن طرح جامعتری دارد که «بیع» نامیده میشود. در اقتصاد، هفت حوزه «تقاضا»، «استحصال منابع»، «تبدیل مواد به کالا»، «عرضه کالا»، «فروش»، «خرید» و «مصرف»، مبنای تفکیک مکاتب محسوب میشوند.

دکترین کدآمایی، تولید محور است و چهار حوزه نخست را دربرمیگیرد. دکترین کاپیتالاکونومی نیز تولیدمحور است اما تنها تکیه بر حوزههای دو، سه و چهار دارد. دکترین بیع، مشتریمحور است و چهار حوزه پنج، شش، هفت، و یک را شامل میشود.

تمایز این سه نوع اقتصاد ایرانی، غربی و قرآنی، در تولیدمحوری یا در مشتری مداری است؟
نخیر، کدآمایی و اکونومی، «پول»مبنا هستند و فلزات گرانبها یا زمین یا پدیدهای دیگر را پشتوانه و مبنای اعتبار قرار میدهند، اما بیع، «برکت»مبناست. لذا مفهوم مشتریمداری در قرآن، با مشتریمداری کاپیتالاکونومی کاملاً متفاوت است. در کاپیتالاکونومی، تولید، محور است و توجه به مشتری نه در جهت نیاز وی که در جهت تولید است.

انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ منتج به شکلگیری نظام مقدس جمهوری اسلامی شد. اکنون که در دهه چهارم عمر جمهوری اسلامی قرار داریم، تاریخ سه دهه اقتصاد جمهوری اسلامی را نسبت به این مکاتب گوناگون چگونه ارزیابی میکنید؟
خب! اقتصاد جمهوری اسلامی، از کدآمایی سنتی ایران باستان که بهرهای ندارد. تلاشها در این سه دهه، بیشتر بر محور اکونومی مدرن بوده است. انتظار این بود که به بیع قرآنی نزدیک شود که تا کنون نشده است. انقلاب اسلامی در عرصه انقلاب فرهنگی اگر به نتیجه مطلوب نائل شود، یکی از ارکان آن جایگزینی بیع برکتمحور با کاپیتالاکونومی است. لذا علیرغم توسعه و آبادانی چشمگیر سه دهه اخیر، باید اذغان نمود که انقلاب اسلامی اقتصادی هنوز کاملاً محقق نشده است، همچون انقلاب اسلامی فرهنگی.

با این وصف که اقتصاد ایران پس از انقلاب اسلامی را نه کدآمایی و نه بیع میشناسید و آن را یکسره در پارادایم اکونومی مدرن ارزیابی می‌کنید، آیا در همه دورهها یکنواخت بوده است؟ غالباً دهه نخست را اقتصاد دولتی و دو دهه بعد را خصوصی می نامند!
بطور مشخص، دوره نخست مربوط به سیطره لیبرالها از اسفند ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ یعنی دوره بازرگان و بنی‌صدر است. در این دوره برخلاف درسگفتارهای بنیصدر در تلویزیون پیرامون اقتصاد توحیدی، انگارههای اقتصادی کشور، لیبرالی بود. آنچه این انگارهها را کمرنگ نشان می‌دهد، وضعیت مواجهه با سرمایهداری قبل از انقلاب، مصادرهها و… است.

دوره دوم از تابستان ۱۳۶۰ با دولت رجایی آغاز شده و تا تابستان ۱۳۶۸ و آغاز دولت هاشمی استمرار یافت. این دوره، مربوط به سیطره چپ‌ها بر اقتصاد است. چون الگوی بومی و دینی در اختیار نداشتند، با یک اقتصاد شِبه سوسیالیستی و به تعبیر شما دولتی تمرکزگرا، کوپنی و البته نفتی، دهه نخست را سپری کردند.

دوره سوم از تابستان ۱۳۶۸ آغاز و تا تابستان ۱۳۸۴ به مدت ۱۶ سال استمرار یافت. در این دوره، تکنوکراتهای لیبرال بر اقتصاد ایران حاکم شده و به تعبیر شما روند خصوصی را پی میگیرند. اقتصاد شبه لیبرالی و بازارگرا که سعی در خصوصیسازی دارد، به ورطه اختصاصیسازی میافتد. نقش بانک هر روز پررنگتر میشود و رویکردی کاپیتالیستی و سرمایهداری در اقتصاد ایران بروز میکند، اما چون هنوز خصوصیسازی کاملی شکل نگرفته است، این سرمایهداری نوظهور و ناقص، بستر فساد اقتصادی میشود. از این دوره، به اقتصاد نفتی و رانتی یاد میشود. مکتب خاص این دوره، نئومرکانتیلیسم یا سوداگرایی نو است. همه دیر آمدهاند و زود میخواهند بروند: اقتصاد بدون حوصله که در آن همه آهنگ ثروتمند شدن بدون تلاش را دارند.

دوره چهارم که از تابستان ۱۳۸۴ آغاز شده است تا ۱۳۸۷ رویکردی شبه سوسیالیستی یافته و به توزیع ثروت پرداخته و اقشار مستضعف و پائین جامعه را هدف قرار داده و تلاش گستردهای برای جبران عقب ماندگی آنان مینماید.

دوره پنجم از ۱۳۸۷ شروع شده و تا کنون ادامه دارد. در این دوره که مسئله مهم تحول اقتصادی موضوع جراحی اقتصاد ایران مطرح شده، چرخش دوبارهای به سوی اقتصاد لیبرالی صورت گرفته است. طرح تحول اقتصادی در حوزههایی چون اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام گمرکی، اصلاح نظام یارانهها و… از نظر تئوریک، عمدتاً بر مدلهای اقتصاد لیبرالی تکیه دارد.

طرفداران مکتب شیکاگو و بویژه شاگردان لیبرال مکتب میلتون فریدمن به شیوهای لیبرالی، هدفمند کردن سوبسیدها را پیگیری میکنند. پس، آنچه در تاریخ اقتصاد سه دهه اخیر مشهود است، غلبه اقتصاد شِبه لیبرالی است و به دلیل تحریم‌های مستکبران و دشمنان، نیروهای انقلاب خودسانسوری کردهاند و کمتر به خود اجازه دادهاند که این روند را نقد بنیادی کنند.

در ادوار برشمرده شده، کدام دوره سبب رخداد مفاسد اقتصادی در کشور شده است؟
اقتصاد مریض قبل از انقلاب، بسیاری از مشکلات خود را برای اقتصاد پس از انقلاب به ارث گذاشت. جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی و عقب‌ماندگیهای گسترده قرن اخیر نیز مزید بر علت بود. اما متأسفانه، اقتصاد لیبرالی دهه ۷۰ موجب نهادینه شدن شبه سرمایهداری در کشور گردید. این مسئله، منجر به بازتولید یک طبقه بورژوا در جامعه ایرانی شد که هر چند برخی دوستان به کار بردن قید بورژوا را بر این طبقه یا طیف نمیپسندند، اما این طیف و یا طبقه اجتماعی، همان کسانی هستند که در دو دهه اخیر بیشترین سود را از وضع اقتصادی موجود بردهاند. خوی بورژوایی، خوی لیبرالی و دنیاگرایی است. به تعبیر امام راحل(ره) «مرفهین بیدرد!» خوی لیبرالی و خوی دنیاگرایی منشأ مفاسد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی شد. به تعبیر معصومین(ع) «حب الدنیا رأس کل خطیئه» دنیادوستی، رأس همه خطاهاست. غایت دنیا دوستی، شیوع و ترویج اشرافیگری است، و این شد که هژیر یزدانی قبل از انقلاب، جای خود را به نو کیسه‌هایی در یک ایدئولوژی جدید به نام جزایریسم (متأثر از نام شهرام جزایری) داد.

به نظر شما، چه عاملی منجر به صدور فرمان ۸ مادهای مقام معظم رهبری شد؟ اقدامات پس از آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
دلایل متعددی دارد. اما به آن زمان که میاندیشم، در آن فضا، نگرانی از همین شیوع خوی اشرافیگری و شکلگیری طیف بورژوا مسلک، در کشور، زمینه آن فرمان بود. البته آن فرمان را نمیتوان محدود به دورهای خاص نمود و عمل به آن باید همیشگی باشد. هرچند متأسفانه، قوای سه گانه نسبت به آن کوتاهی کردهاند و در صحرای محشر در قیامت، یکی از مواردی که از دستاندرکاران قوای سه گانه در دورههای گوناگون پرسش میشود، مفاد این فرمان هشت مادهای است و من حتی از تصور آن به خود میلرزم.

همواره در مواجهه با شما، انتظار و توقع، شنیدن استراتژی مشخص برای حل مشکل مورد بحث است. درمان این پدیده زشت را در جامعه اسلامی چه میدانید؟
انقلاب فرهنگی و انقلاب اقتصادی ریشه در یکدیگر دارند. مشکلات فرهنگی امروز جامعه غالباً ریشه ای اقتصادی دارند. سفره مردم با اقتصاد «ربا»بنیان، آلوده شده و نتیجه آن، آلودگیهای فرهنگی و سیاسی در جامعه است. بطور مشخص، باید افراد مسئول در اقتصاد، به سراغ قرآن بروند. همچون طارق که با عبور از دریا، در ساحل اسپانیا، قایقها را سوراخ کرد، مدیران اقتصادی باید راه رفتن به سمت مدلهای اقتصاد لیبرالی یا حتی چپ را بر خود ببندند. این مدلها در غرب شکست خوردهاند و نتایج آن در صحنه مشاهده میشود. جامعه دینی، معادگراست و معادگرایی قرآنی، معاشگرایی خاص خود را دارد. نمیتوان با مدلهای معاش «ربا محور» مدرن، آحاد جامعه دینی را صاحب معادی مطلوب نمود. این از دید مدیران و کارشناسان اقتصاد مغفول مانده است.
در این راستا، باید اقتصاد «پولمبنا» را تعدیل کرد. نقش پول در اقتصاد امروز، نقشی بسیار چاق و حجیم است. بروز این نقش، در برجسته بودن جایگاه ‌ بانک در اقتصاد کشور ارزیابی میشود. بانک، که به تعبیر نایل فرگوسن استاد تاریخ اقتصاد دانشگاه هاروارد، از نام صندلی یهودیانی که در ونیز به مسیحیان ربا میدادند گرفته شده است، مترادف رباست.

در یک تلقی التقاطی، برخی بر آن عنوان بانکداری اسلامی نهادهاند. نقش بانک، بورس و منطقه آزاد اقتصادی در یک کشور اسلامی، حکم پایگاههای نظامی دول لیبرال در این کشورها را دارد. اقتصاد پول مبنا، که در بانک و بورس خود را بروز میدهد، دو پیامد کلی دارد: شکلگیری طیف بورژوا در جامعه و نهادینه شدن کاپیتالیسم و سرمایه داری در کشور. این دو پیامد، بستر مفاسد اقصادی است، و ما در سالهای قبل نیز به این موضوع پرداختهایم که تا در خصوص جایگاه ‌ مشکوک و مخرب بانک در اقتصاد کشور تجدید نظر نشود، حرکت اقتصاد ایران به سمت کاپیتالیسم، بیوقفه ادامه خواهد یافت. طبیعی است که هر میزان کاپیتالیسم در اقتصاد ایران نهادینه شود، به همان میزان، فساد  اقتصادی از نوع لیبرالیستی و کاپیتالیستی نیز در جامعه نهادینه خواهد شد.

پاسخ به اظهارات علی شمخانی

دكتر حسن عباسی " تحلیلگر مسائل استراتژیک" طی یک سخنرانی به اظهارات علی شمخانی در برنامه دیروز امروز فردا پاسخ گفته است. http://parsapress.ir/images/vasat/abasi.jpg "در برنامه دیروز ، امروز ، فردا وحید یامین‌پور از آقای شمخانی درباره علت پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام و پایان جنگ پرسید. یامین‌پور همچنین این موضوع را مطرح کرد که بخشی از سیاسیون اعتقاد دارند که برخی از مسئولان کشور در آن برهه زمانی، با ارائه تحلیل‌هایی مبنی بر ناتوانی کشور در ادامه جنگ، امام را مجبور به پذیرش قطعنامه کردند. در این زمان و هنگامی که یک میان برنامه پخش می‌شد، دکتر حسن عباسی - تحلیلگر مسائل استراتژیک - با این برنامه تماس گرفت و از آقای شمخانی پرسید: "اگر علت پذیرش اتمام جنگ، به خاطر استفاده عراق از سلاح شیمیایی بود، خب الان هم احتمال استفاده از سلاح هسته‌ای در مقابل ایران وجود دارد؛ پس ما باید تسلیم شویم؟!" شمخانی در واکنش به این سوال گفت: عباسی و عباسی هایی که در جنگ نبودند نمی توانند تحلیل درستی از جنگ داشته باشند و مستقیمآ دکتر عباسی را به نبودن در جنگ متهم کرد در جواب این موارد و اتهام عدم حضور عباسی ، دکتر عباسی در در نشست "من امپریالیستم، پس هستم " در سخنانی گفت: رئیس مرکز دکترینال گفت:متاسفانه فردی اکنون با داشتن دو مسئولیت تصمیم‌سازی بزرگ در حوزه استراتژیکی کشور به راحتی در یک برنامه تلویزیونی اعلام می‌کند که ما در اواخر جنگ ترسیدیم ". به گزارش فارس، حسن عباسی رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در نشست "من امپریالیستم، پس هستم " که بعدازظهر امروز در تالار ابن سینای دانشکده پزشکی دانشگاه تهران برگزار می‌شد، در ادامه سخنان خود گفت: در ابتدای جنگ تحمیلی کشورمان رودرروی عراق قرار گرفته بود و در اواسط جنگ ایران در مقابل کشور عراق در هور مقابل یکدیگر ایستاده بودند و این در شرایطی بود که برخی دوستان در داخل گلف و زیر کولر جنگ را اداره می‌کردند و آنهایی که اکنون متهم می‌شوند در جنگ تحمیلی حضور نداشتند به آن سمت هور رفته و در بصره و حتی عراق جنگ چریکی می‌کردند. وی افزود:‌ این دوستان پس از جنگ تحمیلی به تهران آمده و تهران‌نشین شده و وزیر و وکیل شدند و یال و کوپال‌هایی چون درجه و مدارک دکترا دریافت کردند و آنهایی که در سمت هور در جنگ‌های چریکی شرکت داشتند امروز متهم به عدم حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی می‌شدند. عباسی خاطرنشان کرد: روزی که شما وزیر دفاع شدید چرا در مقابل نامه 130 نماینده مجلس که در خصوص بحث هسته‌ای به مقام معظم رهبری فشار می‌‌آوردند نایستادید؟ آیا شما با آن یال و کوپال و درجه‌های خود به عنوان وزیر دفاع در مقابل اینگونه اقدامات ایستادید؟ رئیس مرکز دکترینال در ادامه تصریح کرد: این درحالی است که این فرد اکنون دو مسئولیت تصمیم‌سازی بزرگ در حوزه استراتژیکی کشور را دارد اما به راحتی در یک برنامه تلویزیونی اعلام می‌کند "ما در اواخر جنگ ترسیدیم ". این کارشناس مسائل استراتژیک افزود: دشمنان کشورمان دارای کلاهک اتمی هستند اما وقتی که این دوستان باید به دولت در خصوص بازدارندگی کمک کنند، در رسانه ملی پالس‌های منفی می‌فرستند. عباسی خاطرنشان کرد: ملت ایران با 7 هزار سال قدمت و ریشه و درحالی که دشمنان انقلاب اسلامی چنگ و دندان نشان می‌دهند، افرادی حق رسمی مردم را به رسمیت نمی‌شناسند. رئیس مرکز دکترینال در ادامه اظهار داشت: افرادی با هویت رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح، عضو دائم شورای روابط خارجی کشور و یال و کوپال نظامی پیام‌های ضد و نقیضی می‌فرستند و هنگامی که به آنها هشدار می‌دهیم اعلام می‌کنند که شما که در جنگ تحمیلی حضور نداشتید که در اینجا باید گفت، بیایید عریان شویم تا ببینیم تیر و ترکش در بدن شما بیشتر است یا در بدن کسانی که امروز متهم به عدم حضور در جنگ تحمیلی می‌شوند؟ وی خاطرنشان کرد: امروز پس از 25 سال درحالی جنازه شهید علی هاشمی به وطن باز می‌گردد که برخی دوستان به خاطر وضعیت شخصی خود منافع ملی کشور را فدا می‌کنند. عباسی در ادامه اظهار داشت: در یک نماد کلی اگر وضعیت گسترش تکنولوژی غیر نظامی را درنظر بگیریم تراکم آن در آمریکا و بخصوص آمریکای غربی و شرقی، متن اروپا، روسیه، ژاپن و کره مشاهده می‌کنیم. عباسی خاطرنشان کرد: ‌این درحالی است که در این فضا ما اجازه نداریم که فناوری هسته‌ای داشته باشیم و به توان دفاعی لازم برسیم. رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه تصریح کرد:‌ قدرت موشکی ایران در ابتدا حضور در فضا است که اکنون به این مرحله رسیده‌ایم و با داشتن موشک‌هایی چون سجیل، شهاب 3 و ... به قدرت دفاعی لازم نیز رسیده‌ایم. وی با تاکید بر اینکه رابرت گیتس اخیرا در گزارش اعلام کرده که ما نمی‌دانیم در مقابله با ایران چه کنیم البته ما نباید خوشبین باشیم، خاطرنشان کرد: امروز خط خرمشهر این است که ایران در مقوله هسته‌ای به نتیجه لازم برسد. عباسی در ادامه گفت: آمریکا و غرب در خصوص صدور قطعنامه برای تحریم نفتی ایران با شکست مواجه شدند، چون ایران با اقداماتی چون صدور کارت سوخت، مصرف بنزین خود را کاهش داد و در نتیجه معادلات آمریکا و غرب را در این خصوص بر هم ریخت و کشورهایی چون ونزوئلا نیز از این قطعنامه حمایت نکردند. این کارشناس مسائل استراتژیک در ادامه تاکید کرد: یک پیام واحد باید اکنون از سوی جمهوری اسلامی مطرح شود و گروه‌ها و جناح‌های سیاسی داخلی مختلف نباید پالس‌های منفی و مختلف را بفرستند. عباسی با اشاره به اینکه استراتژی آمریکا سال گذشته بر علیه ایران استراتژی با عنوان آژاکس بود و اکنون استراتژی آژاکس 2 را در دستور کار خود قرار داده است، خاطرنشان کرد: کشور امریکا از 9 سال گذشته 10 استراتژی را بر علیه ایران به کار برده است که همه آنها با شکست مواجه شده است و این درحالی است که آمریکا با 3 استراتژی خود موفق شد اتحاد جماهیر شوروی را فرو بپاشد. عباسی در خصوص سناریوهای آمریکا بر علیه ایران گفت: سناریوی اول آمریکا بر علیه ایران بمباران نقطه ایران است و سناریوی دوم آنها جنگ محدود منطقه‌ای بر علیه کشورمان است. وی افزود: سومین سناریوی آمریکا بر علیه کشورمان جنگ تمام عیار است و چهارمین سناریو حمله نقطه‌ای اتمی به ایران و از جمله حمله اتمی به تأسیسات هسته‌ای کشورمان است. این کارشناس مسائل استراتژیک تاکید کرد: آمریکا با پرونده‌سازی علیه ایران استراتژی حمله به کشورمان را آغاز کرد اما با روی کار آمدن دولت کنونی استراتژی آغاز شد که در نهایت تمامی معادلات آمریکا را در این خصوص برهم زد. وی با اشاره به اینکه وضع اقتصادی آمریکا و غرب در شرایط کنونی وخیم است خاطرنشان کرد: در حال حاضر 60 تریلیون دلار بدهی غرب و آمریکا را به مخمصه انداخته است و کشور آمریکا 13.5 تریلیون دلار و ایتالیا 2.5 تریلیون دلار بدهی دارند که با توجه به این امر فروپاشی اقتصادی غرب بسیار جدی است. وی افزود:‌با توجه وضعیت اقتصادی وخیم کنونی آمریکا تصمیم‌ گرفته صنایع اصلی بخش خصوصی خود را دولتی کرده و به نظامیان این کشور واگذار کند و بودجه عظیم نظامی آمریکا به این دلیل است که سازمان نظامی آمریکا بتواند این صنایع اصلی از بخش‌های خصوصی خریداری کند. رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اینکه امروز استراتژی آمریکا و رژیم صهیونیستی این است که جنگ پیشگیرانه را در نظر بگیرند، خاطرنشان کرد: دکترین عملیات آمریکا در سال‌های مختلف بر پایه بازدارندگی متوازن، بازدارندگی مبتنی بر تلافی بزرگ، بازدارندگی مبتنی بر واکنش و قابل انعطاف بوده است. عباسی خاطرنشان کرد: در برنامه تلویزیونی که در خردادماه سال 81 داشتم به صراحت اعلام کردم که هزینه حمله آمریکا به ایران هزار و 836 بار بیشتر از هزینه حمله آمریکا به عراق و افغانستان است. وی افزود: مراکز مطالعات استراتژیک آمریکا باید بداند که نظام جمهوری اسلامی ایران هزینه‌های حمله به این کشور را از نظر سیاسی و اقتصادی و ... به طور ثابت و ماهیانه مشخص می‌کنند. عباسی در ادامه تاکید کرد: این اقدام را حزب‌الله لبنان در سال 85 به رخ رژیم صهیونیستی کشید. وی افزود: جنگ 33 روزه حزب‌الله لبنان با رژیم صهیونیستی نوعی جنگ نیابتی بود یعنی رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا و حزب‌الله لبنان به نیابت از ایران با یکدیگر جنگ کردند. عباسی خاطرنشان کرد: در این جنگ نیابتی حزب‌الله لبنان 34 روز به مقابله با رژیم صهیونیستی پرداخت و این در حالی بود که اگر ایران با فرهنگ شهادت‌طلبی حزب‌الله در این جنگ در مقابل آمریکا شرکت می‌کرد 10 برابر بیشتر مقابله کرده و این جنگ 340 روز می‌کشید. این کارشناس مسائل استراتژیک در ادامه تصریح کرد: با کشیدن شدن این جنگ به 340 روز مطمئناً آمریکا همان‌گونه که در هیچ فرسایشی مستقیم تمام عیاری نمی‌تواند شرکت کند در این جنگ نیز توان مقابله نداشت و هزینه آنرا نیز نمی‌توانست بپردازد. عباسی در خصوص جنگ نرم دشمن بر علیه ایران گفت: آمریکا سعی داشت در حوزه جنگ نرم دشمن خود را دیوسیرت نشان دهد اما امروزه رسانه‌های آمریکایی بر روی پروژه شرمنده‌سازی کار می‌کنند. وی افزود: پروژه شرمنده‌سازی از سوی آمریکا در سال گذشته انجام شد و همان‌طور که دیدیم دختری در ناآرامی‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران با برنامه‌ریزی کشته شد که بلافاصله با تصویربرداری که از این اقدام صورت گرفت یک میلیارد نفر در جهان این تصاویر را مشاهده کردند و آمریکا سعی داشت با این اقدام خود را نظام اسلامی ایران را در جهان شرمنده کند، این درحالی است که نظام اسلامی ایران سیاستش کشتن نیست. وی با تاکید بر اینکه با جبهه دشمن نباید از در حسن نیت وارد شویم خاطرنشان کرد: آمریکا در گزارش NPR خود ایران را صراحتا به حمله اتمی تهدید کرد که مقام معظم رهبری در این خصوص تاکید داشتند نباید از این بابت آمریکا را رها کرد. رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز اظهار داشت: زمینه تحقق گزارش NPR این است که آمریکا ترقه‌ای اتمی را در کشور خود منفجر کند و 2 تا 3 هزار نفر کشته شوند. وی افزود: آمریکا قصد دارد با این خودزنی دوباره به سایر کشورهای جهان لشکرکشی کند. عباسی خاطرنشان کرد:‌ ایران با توجه به اینکه بدنبال سلاح اتمی نبوده و صراحتا اعلام کرد که دستیابی به سلاح اتمی حرام است نشان داده است این کشور در صورت هر حمله اتمی در هر گوشه‌ای از دنیا نقش ندارد و این اقدام نوعی بازدارندگی است که دارای موفقیت‌هایی هم بوده است. این کارشناس مسائل استراتژیک تصریح کرد: ادبیات بازدارندگی را باید از حوزه نهادهایی چون شورای عالی امنیت ملی و سیاست‌های کلان سیاست خارجی کشور به سطح جامعه و رسانه‌ها بکشیم تا بتوانیم به مقابله با فروپاشی تمدنی بپردازیم. عباسی خاطرنشان کرد: آمریکا تلاش دارد به عنوان یک امپریالیسم شاخص بودن خود را در امپریالیست بودنش دریافت کند و کشور ما برای تضمین بقای تمدن خود باید در شیوه اقدام نامتقارن پاسخ آنها را بدهد. وی در پایان تاکید کرد: امروز در 31 سالگی انقلاب اسلامی کشورما در بالاترین موضع و موقعیت قدرت قرار گرفته است اما آمریکا نسبت به 31 سال گذشته خود در ضعیف‌ترین موضع خود قرار دارد که به وضوح این امر احساس می‌شود

نقش جنبش هاي معنوي نوظهور در اغتشاشات سال 88

 

جنبش‌هاي معنوي نوپديد با هدف گرفتن طبقه مرفه در شهر تهران توانستند زمينه‌ اغتشاشات پس از انتخابات 88 را در بين مردم شمال و غرب تهران به وجود آورند. افرادي كه از جنبش‌هاي معنوي نوظهور اثر پذيرفتند، در تشخيص حق و باطل و دشمن‌شناسي، حفظ اصالت معاني نمادهاي ديني و كنش‌هاي عقلاني با مشكل مواجه شدند.


چكيده
----------
مسأله اين است كه آيا جنبش‌هاي معنوي نوظهور در جنگ نرم عليه نظام جمهوري اسلامي ايران نقش و كاركردي دارند؟ اديان جديد و معنويت‌هاي نوظهور با تكثرگرايي، شك‌گرايي، احساس‌گرايي، ناعقل‌گروي و خودمحوري معنوي، فرهنگ ديني را دگرگون كرده و فرهنگ سياسي برآمده از آن را كه پشتوانه نظام جمهوري اسلامي است، تغيير مي‌دهد.

جنبش‌هاي معنوي نوپديد با هدف گرفتن طبقه مرفه در شهر تهران توانستند زمينه‌ اغتشاشات پس از انتخابات 88 را در بين مردم شمال و غرب تهران به وجود آورند. افرادي كه از جنبش‌هاي معنوي نوظهور اثر پذيرفتند، در تشخيص حق و باطل و دشمن‌شناسي، حفظ اصالت معاني نمادهاي ديني و كنش‌هاي عقلاني با مشكل مواجه شدند.

جنبش‌هاي معنوي نوپديد در جامعه‌اي ديني مثل ايران امكان موفقيت زيادي دارد و مي‌توان افراد زيادي را به خود جذب كند. مهاجمان جنگ نرم در اغتشاشات بعد از انتخابات 88 به كارايي نمادهاي ديني در حركت برعليه نظام پي‌ بردندو در برنامه‌هاي بعدي خود بيش از پيش از اين قابليت استفاده خواهند كرد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
واژگان:جنگ نرم، فرهنگ ديني، فرهنگ سياسي، جنبش‌هاي معنوي نوپديد، طبقه مرفه، تكثرگرايي،‌شك‌گرايي، احساس‌گرايي،‌ناعقل‌گروي، خودمحوري معنوي.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مقدمه
--------
حق و باطل همواره روياروي هم بوده اند و در اين رويارويي از شيوه ها و راه هاي گوناگوني براي پيروزي خود استفاده مي كنند. اما تفاوت بزرگي كه ميان شيوه هاي دشمني باطل و روش هاي مبارز? حق وجود دارد، اين است كه حق هيچ گاه ارزش هاي باطل را به كار نمي گيرد نه در حقيقت و باطن، زيرا اساسا امكان ندارد؛ و نه در ظاهر، چون فريب و دروغ از ساختار ارزشي حق بيرون است و در واقع حقي كه با دروغ و فريب به ميدان بيايد به راستي حق نيست. اما باطل به راحتي خود را در چارچوب ارزشي حق قرار مي دهد و رنگ و لعاب آن را به خود مي گيرد، تا راه نفوذش را در جبهه حق باز كند.
در روزگار ما انديشه هاي باطل مادي و سرمايه داري با روي آوري به معنويت و دين، فضايي از دين داري و معنويت ورزي را ايجاد كرده اند تا در پوشش آن هوس هاي ناپاك خود را توجيه كنند و آرزوهاي نارواي خويش را براورند. و به اين ترتيب عرصه گسترده‌اي از نبرد را ميان حق و باطل گشوده‌اند. نبردي كه صحنه رويارويي ارزش‌ها و اعتقادات است و فتح و پيروزي در آن حفظ كردن يا تغيير دادن باور‌ها و ارزش‌هاست.
جنبش‌هاي نوپديد معنوي را مي‌توان از ديدگاه‌هاي مختلف مورد بررسي قرار داد. از منظر كلامي - فلسفي، از منظر عرفاني، از منظر جامعه‌شناختي، از منظر روان‌شناختي و دست آخر از منظر علوم استراتژيك. با استفاده از ديدگاه اخير آشكار مي‌شود، سرمايه‌ گذاري‌هاي عظيم و برنامه‌ريزي‌هاي بلند مدتي كه براي توليد و توسعه جنبش‌هاي معنوي نوظهور صورت گرفته؛ توجيه مي‌شود. و معلوم مي‌شود كه سرمايه‌هاي عظيمي كه گاهي در قاچاق مواد مخدر و گاهي در اسلحه سازي و گاهي در فعاليت‌هاي علمي و توليد نظريات توجيه گر نظام اقتصادي و سياسي فاسد غرب بكار مي‌رود، امروز در هاله‌اي از تقدس به معنويت و اديان جديد روي‌آورده است. در اين جاست كه تأملات جامعه‌شناختي، روان‌شناختي و فلسفي نيز به ميان مي‌آيد و نتايج مطالعات استراتژيك در باب جنبش‌هاي معنوي نوپديد را تأييد مي‌كند.

بنابراين شايسته است كه بپرسيم آنچه به نام اديان جديد يا جنبش‌هاي معنوي نوپديد در كشور ما رو به گسترش مي‌رود چيست و چه پيامدهايي دارد؟

فرضيه تحقيق حاضر اين است كه جنبش‌هاي معنوي نوپديد يا به اختصار جمن‌ها ابزار‌ها يا راه‌كارهايي براي نبرد نرم هستند، كه با تغيير فرهنگ ديني مردم، فرهنگ سياسي را دگرگون مي‌كند.

چيستي جنگ نرم
--------------------
تعاريف متعددي از جنگ نرم وجود دارد كه معمولاً از سوي استراتژيست‌هاي آمريكايي مطرح شده و هماهنگ با شرايط دولت سلطه‌گر آمريكا مي‌باشد.(استراتژي بزرگ ص487) برخي از اين تعاريف بسيار شبيه تعاريفي است كه از جنگ رواني ارائه مي‌شود (جنگ رواني ص83و84) و عده‌اي اساساً جنگ نرم را مترادف با جنگ رواني مي‌پندارند. اما در واقع جنگ رواني تفاوت زيادي با جنگ نرم دارد. با صرف نظر از تعاريف جنگ رواني توجه به يك موضوع تفاوت جنگ رواني را با جنگ نرم آشكار مي‌نمايد. جنگ نرم (Soft war) در برابر جنگ سخت (Hard war) قرار دارد و جايگزيني براي جنگ‌هاي نظامي است. اما جنگ رواني (Psychological warfate) مكمل انواع جنگ است و در انواع جنگ‌هاي نرم و سخت كاربرد دارد. بنابراين هرگاه جنگ سخت در ميان باشد به احتمال زياد جنگ رواني نيز هست. اما جنگ نرم در آن جبهه هيچ معنايي ندارد. البته در خصوص جنگ نرم بايد گفت كه هميشه با جنگ رواني همراه است و جنگ رواني يكي از ضروريات جنگ نرم است.

با توجه به وضعيت جمهوري اسلامي ايران و مروري بر تعاريف موجود از جنگ نرم، به نظر مي‌رسد كه بايد تعريفي بومي براي اين مفهوم ارائه دهيم. ساده‌ترين تعريفي كه مي‌توانيم از جنگ نرم داشته باشيم اين است:

"تلاش غير نظامي براي ايجاد تغييرات فرهنگي در رقيب به طوري كه در جهت منافع مهاجمان بازي كند. "

جنگ نرم تلاش و كوشش براي دست‌يابي به اهدافي است كه مي‌تواند در جنگ نظامي نيز به صورت هدف در نظر گرفته شود؛ مثل تغيير يك نظام سياسي يا تسلط بر منابع اقتصادي ديگران. اما در جنگ نرم اين اهداف مستقيم و از راه‌هاي خشونت آميز دنبال نمي‌شود، بلكه براي دست‌‌يابي به آن اهداف موضوعات و عناصر فرهنگي بكار آمده و اهداف مياني فرهنگي براي رسيدن به منافع سياسي و اقتصادي طراحي مي‌شود. در اين راستا هر وسيله‌اي كه بتواند نگرش‌ها و گرايش‌هاي افراد جامعه هدف را تغيير دهد، در جنگ نرم به كار مي‌آيد. به اين ترتيب رسانه‌ها، تبليغات، فريب‌كاري، شعارسازي و تكرار دروغ‌ها تا جايي كه واقعيت به نظر برسد، به عنوان ابزارها و تاكتيك‌هاي جنگ رواني تنها بخشي از راه‌هاي پيش‌برد جنگ نرم است و بر شمار اين شيوه‌ها مي‌توان موارد ديگري را هم افزود، نظير: استفاده از باورهاي ديني، ارزش‌هاي معنوي، نمادها و رفتارهاي مقدس، سوءاستفاده از گرايش‌هاي متعالي و نيازهاي والاي انسان.

مهمترين ابعاد وجودي انسان ابعاد معنوي است، كه پرتو خود را بر ساير ساحت‌هاي زندگي فردي و اجتماعي مي‌افكند. در جنگ نرم با تأكيد بر تمام ظرفيت‌هاي جايگزين جنگ نظامي، ابعاد معنوي نيز مورد استفاده قرار مي‌گيرد. به اين ترتيب جنگ نرم صحنه بازي با نمادها و رفتارهاي مذهبي، رويارويي تفسيرهاي متفاوت آموزه‌ها و باورهاي ديني و تعارض ارزش‌ها و گرايش‌هاي معنوي است. و به طور كلي عناص

نقش فرهنگ ديني در جنگ نرم
-------------------------------------
"وقتي جامعه‌شناسان از فرهنگ سخن مي‌گويند، مقصودشان آن دسته از جنبه‌هاي جوامع بشري است كه آموخته مي‌شوند، نه آن‌هايي كه به صورت ژنتيكي به ارث مي‌رسند. اعضاي جامعه همه در اين عناصر فرهنگ سهيم هستند و به همين دليل امكان همكاري و ارتباط متقابل به‌وجود مي‌آيد... فرهنگ يك جامعه هم شامل جنبه‌هاي نامحسوس ـ عقايد، انديشه‌ها و ارزش‌هايي كه محتواي فرهنگ را مي‌سازند ـ و هم جنبه‌هاي ملموس و محسوس است ـ اشياءع نمادها يا فناوري كه بازنمود محتواي يادشده است. " (جامعه‌شناسي. ص35)

در اينجا با گذر از نظرات گوناگوني كه دراين باره وجود دارد، به اندازه‌ مورد نياز در اين تحقيق قناعت كرده و مي‌گوييم: فرهنگ مجموعه‌اي از بينش‌ها، ارزش‌ها، رفتارها و نمادهاست كه هويت جمعي را مي‌سازد و در شكل‌گيري هويت فردي تأثير بسزايي دارد. اين مجموعه كه عناصر فرهنگ نام دارد در صورت تعلق به هر يك از نهادهاي اساسي جامعه مثل حكومت، دين، اقتصاد، آموزش يا خانواده با تركيبي از آن نام گذاري مي‌شود. براي نمونه بينش‌ها و ارزش‌ها و رفتارها و نمادهاي مربوط به نهاد حكومت، فرهنگ سياسي را به وجود مي‌آورد. و عناصر فرهنگي مربوط به نهاد دين فرهنگ ديني را مي‌سازد.

عناصر فرهنگ در ارتباط با نهادهاي مختلف جامعه لزوماً تفاوت پيدا نمي‌كند، بلكه كاركردهاي متفاوت آن ملاحظه مي‌شود. به اين ترتيب عناصر فرهنگ سياسي كه بينش‌ها و ارزش‌ها و رفتارها و نمادهاي سياسي را شامل مي‌شود، يكسره با عناصر فرهنگ ديني يا اقتصادي متفاوت نيستند، بلكه بسياري از آنها مشترك اند و تنها كاركردها و نسبت‌هاي آنها تغيير مي‌كند و با تركيب ديگري از فرهنگ ديني به فرهنگ سياسي و يا فرهنگ اقتصادي مي‌رود. هم از اين رو ممكن است يك ارزش سياسي، از فرهنگ ديني برآمده باشد و يا يك نماد ديني در فرهنگ سياسي معني‌دار باشد.

در جنگ نرم طرف مهاجم براي دست‌يابي به اهداف مورد نظر به طور مستقيم به عناصر سياست مثل حكومت يا مرز‌هاي دولت-ملت حمله نمي‌كند. بلكه فرهنگ سياسي يا به طور كلي شبكه عناصر فرهنگي را مورد هدف قرار مي‌دهد و مي‌كوشد تا با دگرگوني فرهنگي در جامعه هدف، منافع خود را برآورده سازد. طراحي چنين عملياتي نيازمند شناخت دقيق رقيب و تشخيص عناصر اصلي فرهنگ اوست.

معمولاً بيشتر عناصر فرهنگي كه در برابر نفوذ سلطه‌گران مقاومت مي‌كند، عناصر فرهنگي برآمده از دين است، كه در ساير ابعاد فرهنگ نيز نقش برجسته و كاركرد چشم‌گيري دارد. از اين رو شكستن مقاومت مردمي كه از فرهنگ سلطه‌ناپذير برخوردارند، به دگرگوني عناصر فرهنگي ديني يعني باورها، بينش‌ها، ارزش‌ها و نمادهاي ديني ارتباط پيدا مي‌كند. در صورتي كه تغييرات فرهنگي مناسب با اهداف مهاجم در فرهنگ ديني پديد آيد، تغييرات هماهنگ با آن در فرهنگ سياسي نيز نمايان خواهد شد و ملت مورد هجوم مقاومت خود را از دست خواهد داد. چون ديگر توجيه و انگيزه‌اي براي مقاومت در برابر مهاجم ندارد. از همين جاست كه نقش فرهنگ ديني در جنگ نرم شناخته مي‌شود.


عناصر مؤثر فرهنگ ديني بر فرهنگ سياسي در جمهوري اسلامي ايران
-------------------------------------------------------------------------------
در كشور ايران كه داراي فرهنگ ديني بسيار غني و ريشه‌داري است، ساير ابعاد فرهنگ هماهنگ با عناصر فرهنگ ديني شكل گرفته‌اند و در اين بين فرهنگ سياسي بيشترين اثرپذيري را از فرهنگ ديني داشته است. به خصوص فرهنگ شيعي با تكيه بر آموزه‌هاي مرتبط با ولايت و امامت فرهنگ سياسي عزتمند و سلطه ناپذيري را توليد كرده است.

عناصر مهم فرهنگ ديني كه در فرهنگ سياسي مردم ايران تأثيرات بنيادين داشته،‌ در مقدمه و اصول اوليه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است، كه به بخشي از آن اشاره مي‌كنيم.

اصل دوم

جمهوري اسلامي ايران نظامي است برپايه ايمان به:

خداي يكتا (لااله الا الله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.
وحي الاهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين.
معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملي انسان.
عدل خدا در خلقت و تشريع
امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلامي معصومين سلام الله عليهم اجمعين.
كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسؤليت او در برابر خدا كه از راه ...
الگوي قيام امام حسين كه گنجينه بي‌پاياني از عناصر فرهنگي را در جامعه ما به دست داده است، مردم را بر انگيخت تا يك انقلاب بزرگ را بر اساس فرهنگ ديني رقم بزنند و منافع نامشروع سلطه‌گران جهاني را در خاور ميانه به خطر اندازند. گذشته از اينكه خاور ميانه و كشور ايران منبعي براي برآورند منافع نامشروع و خواسته‌هاي نارواي كساني بود كه فرهنگ سلطه‌گري رفتارهاي سياسي‌شان را تعيين مي‌كند، اين انقلاب ديني توانست الگويي جهاني از فرهنگ سلطه‌ناپذير را به جهان نشان بدهد و فرهنگ سلطه‌پذيري را در جهان به آستانه تغييرات اساسي نزديك كند.

اين نتايج ناكام‌ كننده براي بازي‌گران سياسي بر اساس فرهنگ سلطه، نا خوشايند بود و آنان را برآن داشت تا قابليت استراتژيك مردم ايران را با برنامه‌اي حساب شده تضعيف كنند و بلكه براي دست يابي به اهداف‌شان كه معارض با وجدان اخلاقي و حقوق بشر است، براي خود قابليت استراتژيك رقيب ايجاد كنند. از اين رو تغييرات فرهنگ ديني در بين مردم ايران و ارائه دين‌هاي رقيب يا قرائت‌هاي رقيب از اسلام و تشيع براي آنها بسيار مهم قلمداد شد. به اين ترتيب جنگ نرم عليه ملت ايران ابعاد ديني و معنوي پيدا كرد و سلطه‌گران تمام توانايي خود را در اين عرصه به كار گرفتند. نتيجه‌ گشوده شدن اين جبهه جديد پيدايش و گسترش جنبش‌هاي ديني و معنوي نوپديد در ايران بود.

چيستي جنبش هاي معنوي نوپديد
---------------------------------------
اديان جديد يا جنبش‌هاي ديني نوپديد به طور مشخص از عصر روشنگري به تدريج از گوشه و كنار قلمرو تمدن غرب يا مناطقي كه مهاجمان و مهاجران غربي قدم گذاشته بودند، سر برآوردند. اين روند ادامه داشت تا اينكه بعد از جنگ جهاني دوم و از نيمه قرن بيستم، دانشمندان و محققان در رشته‌هاي روانشناسي، علوم اجتماعي و فلسفه متوجه شدند كه بحران‌هاي انسان معاصر بدون بازگشت به دين يا چيزي شبيه به آن كه آموزه‌هايي از ماوراء عالم ماده را دربر داشته باشد، امكان پذير نيست. از همان زمان بود كه عرصه براي پيدايش اديان جديد به منظور حفظ وضع موجود و تحكيم و تداوم نظام سلطه جهاني آغاز شد.

در دهه‌هاي 1960 و 1970 اين موج بشدت گسترش يافت (جامعه‌شناسي دين ص368) و با حمايت‌ كانون‌هاي ثروت و قدرت و تلاش بي‌وقفه مراكز علمي و مؤسسات فرهنگي به پديده‌اي جهاني تبديل شد.(گزارش تحليلي از پنجمين اجلاس پارلمان اديان جهان در ملبورن استراليا.ص20) پس از سال 1979 ميلادي برابر با 1357 هجري شمسي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و نيروهاي سلطه‌گر در نظام جهاني به قابليت استراتژيك فرهنگ ديني مردم ايران پي‌بردند، كوشيدند كه با گستردن دامنه جنبش‌هاي معنوي نوپديد در ايران، با جنگ نرم منافع از دست رفته خود را باز يابند.

اما در پاسخ به چيستي جنبش‌هاي ديني و معنوي نوپديد، بايد توجه كرد كه محققان پركار اذعان كرده‌اند حتي ارائه آمار قابل اعتمادي از جنبش‌هاي ديني نوپديد غير ممكن است. (New Religious Movements Challenge and response .p15) امروزه در جهان هزار دين تازه و جنبش معنويت‌گراي نوظهور پديد آمده و روز به روز بر تعداد آنها افزوده مي شود. اين سياليت در مصاديق عيني، دست‌يابي به تعريف قابل اعتماد علمي را دشوار مي‌كند. بلكه آشفتگي كه بر صحنه اديان و معنويت‌هاي جديد حاكم است، نه تنها كار تعريف را دشوار ساخته، بلكه نام گذاري آنها را نيز با پيچيدگي‌هايي مواجه نموده است. اينكه آنها را فرقه، جنبش يا جريان اجتماعي بدانيم محل بحث است، ديني يا معنوي و يا غير ديني و نامعنوي بودن آنها نيز از بحث و نظر دور نمانده است. اصل نوپديد بودن آنها و تعيين حدود مفهومي نوين نيز مباحثاتي را در پي داشته كه هنوز به فرجام نرسيده است.

با اين همه تاكنون كوشش‌هايي براي تعريف جنبش‌هاي ديني نوپديد صورت گرفته (Researching New Religious Movements. pp1-2) اين جنبش ها نمونه هاي جهاني و منطقه اي و حتي ملي دارد. يعني بعضي از آنها جنبش هاي جهاني هستند، برخي در يك منطق? خاص و چند كشور فعاليت دارند و برخي فقط توانسته اند در يك كشور رشد كنند و پيش روند.

اديان جديد يا معنويت هاي نوظهور از ديدگاه هاي مختلف و با رويكردهاي گوناگوني تعريف شده‌اند (Understanding New ReIigious Movements) اما هيچ كدام از آن تعاريف بومي و مناسب با فضاي فرهنگي كشور ما نيست. پس با صرف نظر از ارائه دادن تعريفي دقيق براي روشن شدن موضوع و مناسب با هدف اين تحقيق مي توانيم بگوييم كه جنبش هاي نوپديد معنوي عبارت اند از: "حركت‌هاي اجتماعي - فرهنگي كه به امور ماورائي مي‌پردازد به طوري كه آموزه‌هاي روشن ديني را با ابهام و ترديد مي آميزد و يا به صراحت در برابر آنها قرار مي‌گيرد. "

منظور از امور ماورائي طيف گسترده‌اي از باور‌ها، گرايش‌ها و آيين‌ها را دربرمي‌گيرد. با اين تعريف سازمان‌هاي جديدي كه به ترويج اديان كهن در كشور ما مي‌پردازند نيز جنبش‌ نوپديد ديني به شمار مي‌آيند و لزومي ندارد كه حتماً غير از اسلام باشند، يعني اشخاص يا سازمان‌ها و يا گروه‌هايي كه قرائتي از اسلام را ارائه مي‌دهند كه نسبت به اصول روشن دين ترديد برانگيز و يا متعارض است، جنبش نوپديد معنوي يا ديني به شمار مي‌آيند.

در نام گذاري آنها نيز نام معنوي را كه اعم از ديني است بر مي‌گزينيم به اين علت كه با تسالم بر تعريف تايلر از دين، هر دين بايد اعتقاداتي را به پيروانش پيشنهاد كند، در حالي كه جريان‌هاي معنوي صرفا به ماوراء ماده توجه نشان مي‌دهند. از اين روهر جنبش ديني ناگزير معنوي است ولي هر جنبش معنوي لزوماً ديني نيست. بنابر اين آنها را جنبش‌هاي نوپديد معنوي مي‌ناميم.

اما نوپديد بودن آنها در ابعاد جهاني از عصر روشنگري به بعد مد نظر است ولي ورود آنها به كشور ما عمدتاً‌ً از دهه 1360 به بعد يعني از دهه 1980 ميلادي آغاز شد. و در دهه‌هاي 1370 و 1380 شاهد افزايش فعاليت اين جنبش‌ها و پيدايش نمونه‌هاي داخلي آنها بوده‌ايم، غير از موارد انگشت‌ شماري مثل بهائيت كه بنابر تعريف در شمار جنبش‌هاي معنوي نوپديد هستند و از ديدگاه ساير محققان مطالعات اديان نيز جنبشي نوپديد محسوب مي‌شوند، ولي پيدايش‌ آنها به پيش از انقلاب مربوط مي‌شود.

اهداف جنبش‌هاي معنوي نوپديد
-------------------------------------
اين جنبش‌ها با همه گستردگي و تكثرشان اهداف مشتركي دارند. اين اهداف در سطوح نظري و در مصاديق عملي و عيني دنبال مي‌شود. اين اهداف به صورت آثار قابل مشاهده‌اي در مخاطبان جنبش‌هاي معنوي نوپديد بروز مي‌نمايند. مهمترين اهداف يك جنبش‌ معنوي نوپديد كه براي سهولت و اختصار با عنوان جمن‌ از آن ياد مي‌كنيم، در ارتباط با جنگ نرم پنج محور را شامل مي‌شود.

تكثرگرايي
يافتن راه درست دين ورزي و معنويت‌گرايي با حقيقت‌جويي امكان پذير است. اگر مردم به مسير درست دين و معنويت راه يابند، آنگاه هيچ پليدي و ستمي را نخواهند پذيرفت زيرا معنويت راستين عزت و آزادگي را در انسان زنده مي‌كند و او را در قله كرامت و شرافت مي‌نشاند.

گفتگوي حقيقت‌گرا بين اديان گوناگون اصول اخلاقي را نه هدف، بلكه زمينه‌ساز جستجو براي رسيدن به حقيقت مي‌داند. براي بستن باب گفتگوي حقيقت‌گرا، تكثرگرايي با اكتفا كردن به گفتگويي صرفاً اخلاق‌گرا و تأكيد بر جامعه اخلاقي مي‌كوشد كه حقيقت را دست نيافتني جلوه دهد و با ترويج تساهل و مدارا به جاي سخت‌گيري‌هاي علمي و معرفتي، ارزش‌هاي ناب معنوي را از دست‌رس مردم دور كرده و زمينه ستم‌پذيري آنان را فراهم آورد. به همين علت كساني كه امروز به شيطان ‌پرست‌ها و مردماني با فرهنگ‌هاي بدوي ميدان مي‌دهند و عرصه‌ را براي بيان باورها و نمايش آيين‌هاي آنها باز كرده‌اند، به تشيع اجازه طرح كوچك‌ترين ايده‌هاي‌شان را نمي‌دهند.

به هر روي راهكاري كه براي عقب نشاندن تفكر ناب معناگرا در جهان دنبال مي‌شود، تضعيف گفتگوي حقيقت‌گرا در بين اديان و ترويج كثرت‌گرايي است. اين هدف يعني تثبيت تكثرگرايي ديني به جاي حقيقت‌گرايي با گسترش جمن‌ها به خوبي قابل دست‌يابي است. هزاران دين كه از هر طرف بر مي‌آيند و گفتگو با آنها مشكل مي‌شود و يافتن حقيقت در ميان آنها بارها و بارها دشوارتر مي‌گردد. نه مي‌توان همه را يكسره مردود دانست و در برابر موج دين‌گرايي و معنويت‌خواهي ايستاد و نه مي‌توان با همه به گفتگو نشست. و اين گفتگو اگر هم آغاز شود پاياني نزديك نخواهد داشت و نتيجه عيني آن باز هم پذيرش تكثر خواهد بود.

كتاب اصلي گروه رام الله كه يك جنبش معنويت‌گراي كوچك در داخل ايران است. در توصيف و معرفي خداوند عدد و كميت را به ميان مي‌آورد و با فاصله گرفتن از تعاليم اسلام كه خداوند را يگانه و بي عدد مي داند، به اديان مشركان? نزديك شده و مي گويد: "او بسيار و پرشمار است اما يكي است. بسم الله اشاره به اين دارد كه همه چيز را به نام او ، براي او، در جهت او و به عشق او انجام ده. " (جريان هدايت الهي .ص43)

در اين عبارت از يك طرف باورهاي مشركانه برجسته شده و از سوي ديگر بر توحيد تأكيد شده است. به اين ترتيب نوعي تناقض گويي ديده مي شود. اين سخنان ابهام آميز كه نظاير آن را در گفته هاي اين فرد زياد مي بينيم، به تدريج حقيقت را بي اعتبار كرده و انگيزه حقيقت جويي را ناكام و يا منحرف مي سازد و در نتيجه موجب غبارآلود شدن فضاي فكري مخاطبان و تغيير باورها و ارزش ها مي شود.

در همان كتاب رهبر اين گروه نظر خود را درباره حضرت عيسامسيح عليه السلام اينطور بيان مي‌كند: "مسيح به آسمان رفت ولي عيسا به صليب كشيده شد. "

تكثرگرايي گذشته از اينكه عملاً با پيدايش فزاينده اديان جديد تحميل مي‌شود، در بعد نظري نيز هم از سوي نظريه پردازان (رك. صراط‌هاي مستقيم.ص 2و3) و هم از سوي پايه‌گذران و پيروان جمن‌ها تأييد مي‌گردد.

براي نمونه در بسياري از جنبش هايي كه توانسته اند در سطح جهاني مطرح شوند سخن از برابري تمام اعتقادات را مي شنويم، اگرچه اين اعتقادات ضد و نقيض باشند. بسياري از اين فرقه ها نظير اكنكار، فرق? تئوزوفي و فرقه هاي كوچكي مثل رام الله در داخل كشور معتقدند كه تعاليم شان با تعاليم تمام اديان و حتي بي ديني قابل جمع است. (معنويت مدرن، ص21)

دالايي لاما مي گويد ممكن است كسي با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و ديگري با انكار خدا هر كدام بايد داروي مورد نياز خود را انتخاب كنند.(كتاب بيداري. ص7و9و 15) همو مي گويد: "پنج ميليارد انسان روي كر? خاكي زندگي مي كنند ومن معتقدم ما به پنج ميليارد دين مختلف نياز داريم. به اعتقاد من هرانساني بايد از يك مسير معنوي عبور كند كه براي او و در نسبت با باورهايش، بهترين باشد. پس تنوع آدمها، تنوع اديان را ضروري مي‌كند. " (هنرشادمانگي ص 295)

در اين بستر جهاني و اهداف سياسي كه از توليد و توسعه جمن‌ها دنبال مي‌شود برخي از سخن‌گويان داخلي هم اينطور اظهار عقيده كرده‌اند: "براي هر سنخ رواني‌اي يك يا دو يا چند دين و مذهب بيش از ساير اديان و مذاهب جاذبيت دارند. روش بودا براي يك سنخ رواني خاص كمال مطلوب است،‌ آيين كنفوسيوس و مسيحيت معاصر براي سنخ رواني ديگري، مسيحيان اوليه براي سنخ ديگري، اسلام مسلمين اوليه و صليبيون براي سنخ ديگري، آيين دائو و آيين هندو براي سنخ ديگري و... " ص240

در اين ميان اين كه بودايي‌يان هيچ ذات ثابت و خدايي را نمي‌پذيرند و اينكه مسيحيان به تثليث معتقدندو هندوها در فرقه‌هاي مختلف هر چيزي را مي‌پرستند، اصلا اهميت ندارد، اينكه كدام درست و كدام نادرست است، اينكه چه قدر مي‌توان با تحقيق و تفكر به نتيجه علمي و عقلاني رسيد هيچ كدام اهميت ندارند. اصل سخن تكثر گرايي اين است كه هر كه هست، حق است و بايد باشد.

شك‌گرايي
جنبش‌ها معنوي نوظهور (جمن‌ها) دست به التقاط ميان اديان گوناگون مي‌زنند، ايده‌هاي ضد و نقيض را براي نجات و سعادت بشر پيش‌نهاد مي‌كنند و بخشي از باورهاي اصيل اديان الاهي را نديده مي‌گيرند. اين در حالي است كه در جهان امروز همه مورد حمايت اند، صادق قلمداد مي‌شوند و روبه توسعه دارند.

وقتي كه به فضاي عمومي جمن‌ها و اديان جديد نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه معمولاً هيچ كدام از آنها مهم تلقي نمي‌شوند، بلكه همه آنها با هم اهميت دارند و پذيرش همه آنها با تمام تناقض‌ها و تفاوت‌ها مورد تأكيد است. آنچه به صورت نتيجه اين همه‌پذيري به دست مي‌آيد شك و ترديد در اصول اساسي اديان است، كه البته تا كنون اصول اساسي تلقي مي‌شده‌اند. مثل توحيد، باور به جهاني ديگر و زندگي در آن پس از مرگ و نبوت برگزيدگان خداوند، كه به نوعي در تمام ادياني كه ريشه الاهي دارند، وجود داشته است.

اين موضوع در تفكرات پشتيبان جمن‌ها با عنوان بي‌يقيني يا رهايي از يقين توصيف و توصيه مي‌شود. در اين ديدگاه يقين معادل تعصب و خشك مغزي و شك و ترديد نشان? فكر باز و هوشمندي است. بعضي از اين افراد ايمان را نوعي ريسك با نتيجه‌اي نامعلوم تلقي مي‌كنند. (اخلاق خدايان.ص116) به اين صورت كه فرد ايمان آورنده، در بستر بي‌يقيني و در آغوش ترديدها و تاريكي‌ها ايمان مي‌آورد تا ببيند سرانجام چه خواهد شد و مي‌كوشد از اين راه معرفتي بيابد.

اين تلقي شك‌آلود از ايمان در آثار برخي از معنويت سرايان نوظهور هم ديده مي‌شود. براي نمونه پائولو كوئيليو در رمان بريدا ايمان را به شبي در تاريكي جنگل ماندن تشبيه مي‌كند و از زبان قهرمان داستان كه يك شب را با تمام ترس‌ها و ترديدها‌و تاريكي‌هايش در جنگل به صبح رسانده مي‌نويسد: "درباره شب تاريك آموختم. فهميدم كه جستجوي خدا، يك شب تاريك است. كه ايمان يك شب تاريك است. " (بريدا.ص 40)

امروزه صدها كتاب و محفل معنوي در كشور ما تشكيل مي‌شود كه به جاي باور به معاد، اعتقاد به تناسخ يعني بازگشت روح مردگان به كالبدهاي ديگر را ترويج مي‌كنند. يعني به جاي زندگي پس از مرگ در برزخ و قيامت، اعتقاد به ادامه زندگي در همين دنيا با كالبد ديگر را رواج مي‌دهند. اين موضوع باعث شده كه گروهي از مخاطبين اين كتاب‌ها و برنامه‌ها ميان باور به معاد و تناسخ در شك و حيرت به سر ببرند يا به نوعي هر دو را بپذيرند معاد را براي عده‌اي از انسان‌ها و تناسخ را براي عده‌اي ديگر.

به گمان عده‌اي اين شك‌گرايي ظلمت‌آميز نشانه‌ سلامت رواني و هر نوع تابش نور يقين با برچسب تعصب‌ورزي از تأثيرات منفي دين‌داري به شمار مي‌آيد. با اين توضيح كه "تدين هم ميتواند تأثيرات مثبت در بهداشت رواني داشته باشد و هم تأثيرات منفي. از سويي تدين ممكنست به جزم و جمود بينجامد كه با تحمل و پذيرش بي‌يقيني و عدم قطعيت منافات دارد، ...از سوي ديگر متدين ممكن است ايمان خود را يك باور اكتشافي بداند،‌ يعني باوري كه موقتاً و به نحو آزمايشي پذيرفته ميشود تا زماني كه يا تأييد شود يا به كشف باور صحيحتر و معتبرتري بينجامد؛ به عبارت ديگر، فرضيه‌ي كارآمدي كه وي آن را تصديق ميكند تا به او در جهت يافتن پاسخهاي بهتر و كاملتر به پرسشهاي بنيادين و غائي مدد رساند. چنين متديني به عقائدي اعتقاد ميورزد تا، از طريق اعتقادورزي بتواند به فهم نائل آيد و وقتي كه فهمهاي عميقتر حاصل آمدند آن عقائد را اصلاح و تصحيح ميكند و به عقائد جديدي اعتقاد ميورزد تا ... و اين فرآيند را بيوقفه پي ميگيرد و اين با تحمل و پذيرش بي‌يقيقي و عدم قطعيت منافات ندارد " (مهرماندگار ص410 تا 412)

صد البته ايمان قابل افزايش است و معرفت شخص از موضوع ايمان مي‌تواند بيشتر و بيشتر شود، اما ايماني كه از ابتدا به عنوان يك فرضيه آزمايشي تصور شود در حقيقت شك است و در اين ديدگاه شك به جاي ايمان نشسته و نام ايمان بر خود نهاده است. اين ايده موزيانه ميل فطري انسان به ايمان و يقين را به طور شيطنت آميزي به سوي شك‌گرايي منحرف مي‌كند و استحكام ايمان در مسلمات عقلي و ديني را به اتهام جزم و جمود به تزلزل مي‌كشد.

احساس‌گرايي
جمن‌ها انتظار از دين را به كلي عوض كرده‌اند. اگر روزي بشر از دين انتظار داشت كه راه درست زيستن را به او بنمايد و معرفت او را به نسبت به خويش و خالق هستي بيفزايد، امروزه ديگر اين ابعاد معرفتي و شناختي به طور جدي مطرح نيست. آنچه كه با توجه به پيدايش و گسترش جمن‌ها مهم تلقي مي‌شود تأثيري است كه دين و معنويت بر احساسات و هيجانات بشري دارد. براي نمونه انواع مديتيشن هدف خود را رسيدن به آرامش قرار داده‌اند. (تي.ام.دانش هوشياري خلاق.ص48) اشو خدا را همان تجربه شادي و لذت مي‌داند. (الماس‌هاي اشو. ص130) دالايي‌لاما هدف از هستي و زندگي را شادماني معرفي مي‌كند. (هنر شادمانگي.ص17. و كتاب كوچك ژرف انديشي.ص 208)

در داخل كشور هم گروهي اين عقيده را ترويج مي‌كنند كه هدف معنويت و چكيده دين رسيدن به اميد و آرامش و شادي است. يكي از اين افراد مي‌گويد: "معنويت بنا به تلقي من نحوه مواجهه‌اي با جهان هستي است كه در آن شخص روي هم رفته با رضايت باطن زندگي مي‌كند.... و دستخوش اضطراب و دلهره و نوميدي نيست. " (معنويت و جهاني شدن. ص5) "به نظر مي‌رسد كه معنويت چكيده همه اديان است. " (همان) اما با اين حال "يك انسان مي‌تواند معنوي باشد ولي ديندار نباشد. " (همان)

وقتي كه دين به تجربه احساسات خوش تنزل يابد، ابعاد معرفتي و اخلاقي آن از اولويت فرومي‌آيد، آنگاه دين‌داري هم چندان مهم نخواهد بود. بلكه مهم خوش بودن و برخورداري از هيجانت مثبت است، اصول اخلاقي و كرامت انساني هم اگر در اين زمينه مفيد بود كه محترم است و در غير اين صورت اعتباري ندارد. هم از اين رو شاهد هستيم كه بسياري از ارزش‌هاي اخلاقي مثل پرهيزكاري، پاكدامني و صداقت در اين جريان‌هاي معنوي نابود شده است. اين روند كه با گسترش جمن‌ها دنبال مي‌شود، مي‌تواند مردم را از نظر روحي و ارادي به شدت تضعيف مي‌كند. مردمي كه در پي شادي و خوشي هستند و خدا را هم در احساس شادماني و لذت تفسير مي‌كنند، نمي‌توانند مثل كوه‌هاي فتح نشده و پاره‌هاي آهن مقاوم و سربلند باشند.

ناعقل‌گروي در دين‌ورزي
يكي از برجسته ترين نقاط قوت تشيع كه توانسته است در عرصه سياسي و صحنه بين‌المللي منشأ اثر شود جمع بين معنويت و عقلانيت است. در اين مذهب هم ابعاد معنوي پررنگ است و هم تكيه بر عقلانيت مي‌درخشد. محصول اين همگرايي مبارك انقلاب بزرگ اسلامي بود كه هم تحول بزرگ معنوي را براي مردم ايران به ارمغان آورد و هم عزت و آزادي سياسي را به آنها بازگرداند. با توجه به اين نقطه قوت يكي از اهداف استراتژيك گسترش جمن‌ها در كشور ما فاصله انداختن ميان معنويت و دين‌داري از يك سو و عقلانيت و خردورزي از سوي ديگر است.

با جدايي ميان عقلانيت و معنويت بسياري از اصول فرهنگ سياسي جمهوري اسلامي مورد تهديد قرار مي‌گيرد از جمله عدل الاهي كه مي‌تواند انگيزه قيام در برابر ظلم و اعتماد به خداوند براي پيروزي دربرابر مستكبران و ستمگران باشد. و نيز اصل رهبري الاهي جامعه توسط معصومان يا فقهاي عادل. رهبري بر اساس علم و اخلاق و عدالت براي كساني كه خردمند و خيرخواه باشند معني دار است. در غير اين صورت هر ملتي حاكماني همانند خود را مي‌پسندند. در اين راستا يكي از مهمترين اهداف جمن‌ها كاهش آستانه خردورزي و ارائه معنويتي منهاي عقلانيت يا پيش‌كشيدن خرد و عقلانيتي تحريف شده است.

در اين رابطه كوئيليو خردمندي را اين‌طور توصيف مي‌كند: "خردمنداني كه تمام زندگي‌شان را به جستجوي پاسخي مي‌گذراندند كه وجود نداشت و با درك اين حقيقت، توضيحاتي جعل كردند. تمام عمر خود را فروتنانه در جهاني گذراندند كه نمي توانستند درك كنند. اما مي‌توانستند در آن مشاركت كنند. " (بريدا.ص 208)

اشو نيز تكيه بر منطق را مردگي مي‌داند و معتقد است كساني كه خود را از منطق و عقلانيت دور نگه مي‌دارند، مي‌توانند با جريان سيال زندگي همراه شوند و به راستي معنوي و زنده باشند.(ضربان قلب حقيقت مطلق.ص404) او آشكارا توصيه مي‌كند كه: "كمتر فكر كن. بيشتر احساس كن. كمتر هوشمندي به خرج بده. " (الماس‌هاي اشو.ص 219)

اين موج عقل ستيزي كه از سوي جمن‌ها و با ترويج آنها در كشور به راه افتاده با بستر سازي‌هايي كه از داخل براي توجيه و پذيرش انها صورت مي‌گيرد، همراه و همدست شده است. ملكيان در اين رابطه مي‌گويد: "اگر عقيده‌اي را بتوان عقيده عقلاني خواند كه يا بديهي باشد يا با يك سير استدلالي معتبر از بديهيات استنتاج شده باشد (كه يكي از تفاسير و توصيفات عقلانيت نظري همين است)،‌در اين صورت به گمان اين بنده‌، هيچ يك از عقائد ديني هيچ يك از اديان و مذاهب عقلاني نيست؛ و البته اين عدم عقلانيت هرگز به معناي عدم حقانيت يعني به معناي عدم مطابقت با واقع نيست، بلكه نسبت به آن لااقتضاء است. " (راهي به رهايي ص266)

به اين ترتيب مردمي كه تاكنون مستقيم به عقل مراجعه مي‌كردند و درستي و نادرستي باورهاي‌شان را با آن مي‌سنجيدند، از اين پس بايد به اين بينديشند كه آيا سزاوار است كه باورهاي خود و ديگران را با عقل بسنجند و و درسدد تشخيص درست و نادرست و خرافه و واقعيت باشند يا نه؟!

اگر چه اين موضوع به وضوح سخيف و سست است اما تكرار مكرر آن و شنيدنش از زبان كساني كه زياد سخن مي‌گويند و شهرتي يافته‌اند، كار را پيچيده مي‌كند و به تدريج غبار شك و شبه را بر آينه هوش و خرد مي‌نشاند.

خود محوري معنوي
با كمرنگ شدن عقل و جايگزين شدن احساس خوش تعبد و دين‌گرايي كمرنگ مي‌شود و نوعي خود محور معنوي پديد مي‌آيد. و اين موضوعي كاملاً شناخته شده و طبيعي در دنياي اديان جديد و جنبش‌هاي معنوي نوظهور است، كه با عنوان دين شخصي تعريف شده است. (Encyclopedia of New Religious. P575) Movements

دين شخصي يعني نوعي دين داري و تجربه زندگي معنوي كه شخص بدون توجه به هيچ معيار خارجي و صرفا با دنبال كردن گرايش، احساسات و تجارب دروني خود آن را مي‌يابد. در اين وادي ديگر معيارهاي ديني اعتبار ندارند و عالمان دين مزاحم تلقي مي‌شوند و خود شخص بايد تحفه معنوي خويش را بيابد. "فرق فارق معنويت با دين نهادينه شده تاريخي اين است كه در معنويت تقليد به حداقل ممكن كاهش مي‌يابد. مرادم ازتقليد تقليد در اصطلاح فقهي نيست. مراد من اين است كه گفته شود الف، ب است چون فلاني مي‌گويد، نه اينكه چون خودم يافتم. فرق دوم معنويت و دين نهاينه شده، اين است كه در معنويت كاملاً پاس عقلانيت داشته مي‌شود اما در دين نهادينه در بسياري موارد چنين نيست. " (دين، معنويت و عقلانيت. ص12)

اگر حقيقت‌گرايي و تكيه بر عقل به معناي روشن آن دركار باشد، كسي شك نمي‌كند كه راه‌هاي معنوي را بايد از استاد آموخت و بعد به عمل بست و آزمود. اما با كوتاه كردن دست عقلانيت از حقيقت، آموختن و آزمودن در تعارض با هم مي‌افتند و آموختن و كسب معرفت جاي خود را به آزمودن و تحصيل تجربه مي‌دهد و هر كس بايد آزموده ديگران را باز بيازمايد و هيچ كس هيچ يافته قابل انتقالي به ديگران ندارد.

نفي معيارهاي بيروني و تكيه بر احساسات و تجربه شخصي از امر معنوي نه تنها علوم ديني و عالمان ديني را حذف مي‌كند بلكه از پيامبران و متون مقدس هم عبور كرده و اراده خداوند را هم به رسميت نمي‌شناسد. اشو در اين باره مي‌گويد: اين حق شماست كه آزادانه به گمراهي برويد. اين بخشي از كرامت شماست. حتي در مقابل خداوند بايستيد. ...درستي و نادرستي امور را به كنار بگذاريد. "(شهامت. ص27)

جمن‌ها اهميت تمام معيارهاي بيروني را از بين مي‌برند و خود شخص را معيار دين و معنويت قلمداد كنند. كوتاه كردن دست پيروان از تعاليم آسماني و پيامبران الاهي و اولياي خدا در بعضي از فرقه‌هاي معنويت‌گرا زمينه را براي جذب شدن افراطي به استاد فراهم كرده است به طوري كه افسانه‌هاي شگفت‌انگيزي درباره آن رهبر ساخته‌اند و ابراز ارادت‌هاي عجيب و غريبي اظهار مي‌كنند.

در اينجا بايد توجه كرد كه اگر سخن درك عظمت انسان و اهميت تحولات دروني باشد، كاملا با تعاليم ديني و عقلي سازگاري دارد، اما سخن بر سر اين است كه معيار هر كس خود اوست و هركس بايد معنويت را از راه خويش و با نتيجه مخصوص به خود بجويد و بيابد. و اين يعني خود را در كانون جهان هستي قرار دادند و تمام عالم را بر محور خود تعريف و تفسير كردن. اين مسأله نوعي خودشيفتگي را در فرد ايجاد مي‌كند كه به موجب آن احساس و درك و سليقه خود را معيار تمام داوري‌ها و خوب و بدها و بلكه هست و نيست‌ها قرار مي‌دهد.

اهداف و آثار پنجگانه بالا مستقيم به فرهنگ ديني مردم ايران آسيب مي‌رساند. ديني كه آخرين دين و كامل‌ترين رهاورد پيامبران بزرگ خداست. و به فرموده قرآن كريم با تثبيت اصل ولايت به كمال و اتمام رسيد (مائده/3) و باب تحير و تكثر را فرومي‌بست. ديني كه با تكيه و تأكيد بر انديشه و اخلاق، يافتن راه درست و ديدن نور هدايت را براي بشر ميسر مي‌سازد و او را به رهايي از ترديدها و رسيدن به يقين و قوت ايمان دعوت مي‌كند. اسلام ديني است كه شعله هوش و خرد را مي‌افروزد و انسان را از كوچه‌هاي تاريك تكثر به سوي خانه امن و روشن يقين راهنمايي مي‌كند و به آزادي از خود محوري و عبوديت پروردگار ميهمان مي‌كند.

با اين وصف تكثرگرايي، شك‌گرايي، احساس‌گرايي، ناعقل‌گروي و خودمحوري، هجومي فراگير به فرهنگ ديني است و به تبع آن فرهنگ سياسي مبتني بر فرهنگ ديني را به تباهي مي‌كشد و گام به گام فتوحاتي براي مهاجمان در جنگ نرم به دنبال مي‌آورد.

سرچشمه‌هاي ناشناخته توطئه
-----------------------------------
براي درك كامل‌تر كاركرد جمن‌ها چند نكته قابل توجه است. نخست اينكه سالانه ميليون‌ها ميليون دلار براي جمن‌ها سرمايه‌گذاري مي‌شود. مثلاً فردي به نام "ساتيا ساي " كه در خانواده‌اي فقير و در روستاي "پورجاپاتي " هند متولد شده اكنون در همان روستا كاخي بزرگ با تخت و وسايلي از طلا دارد، حومه كاخ او فرودگاه و ده‌ها هتل و اقامت‌گاه ساخته شده است و مؤسسات توريستي سالانه ده‌ها هزاران نفر را براي ديدار با او به پورجاپاتي مي‌برند. او مدعي خالقيت است و با پشتكار ناشران مرتبط با فرقه رام‌الله در ايران علاقه‌منداني پيدا كرده است.

فردي به نام لي هنگجي در چين مدعي مأموريت نجات بشريت مي‌شود و تعاليم او در زماني كمتر از ده سال تمام جهان را فرا مي‌گيرد و در ايران نيز پيرواني پيدا مي‌كند. كليساي علم شناسي در آمريكا تأسيس مي‌شود و در مدت كوتاهي در بسياري از كشورهاي جهان كليسا تأسيس كرده و منابع خود را به تمام زبان‌هاي زنده جهان از جمله فارسي برگردانده است. ذكر نمونه‌هايي از جمن‌ها كه سرمايه‌هاي كلان را پشت سر خود دارند، به درازا مي‌كشد. اما اين پرسش‌ها را نمي‌توان فراموش كرد كه اين سرمايه‌ها از كجا و براي چه منظوري در كار مي‌آيد؟ آيا همه آنها قلب‌شان براي ضعف‌هاي معنوي مردم جهان مي‌تپد و از اين رو ثروت‌هاي كلان خود را در اين راه ايثار مي‌كنند؟

نكته دوم اينكه گاردن ميلتون يكي از محققان پركار رشته جامعه‌شناسي اديان جديد در گوشه‌اي از آثار ‌مفصل خود مي‌نويسد: "بسيارى از گروه‏ها درصد بالاترى از يهوديان را در مقايسه با آنچه درباره كل جمعيت گزارش شده است، گزارش مى‏كنند. ...بنابراين، با آن‏كه يهوديان تمايل زيادى به بروز و ظهور در قالب اديان جديد نشان مى‏دهند، شمار اندكى از آنها از پيشينه دينى خود روى برمى‏گردانند. شمار بسيار اندكى از آنها خود را در قالب اديان مسيحى، مانند يهوديت مسيحايى، عرضه مى‏كنند در عين حال بيست و پنج درصد آنها در قالب اديان شرق بروز كرده‏اند. بيشتر اين گروه‏ها كوچك هستند و در نتيجه شمار يهوديانى كه تحت تاثير اديان جديد واقع مى‏شوند اندك است، اما اين نكته قابل توجه است كه شمار بسيار زيادى از آنها يهوديان قومى و نژادى هستند كه نه تنها پيرو، كه پايه‏گذار جنبش‏هاى جديد دينى هستند. " (هفت‌آسمان. ش15)

سوال اين است كه چرا يهوديان با اين جمعيت اندك در بسياري از اديان جديد نقش پايه‌گذار را دارند و اين در حالي است كه بيشتر آنها از دين خود رو برنمي‌گردانند و تنها تمايل به بروز و ظهور در قالب اديان جديد دارند؟

و نكته سوم اينكه پديده‌ اديان جديد از ابتدا به صورتي كاملاً آسيب‌زا در جامعه بروز كرد و هنوز هم خانواده‌ها و رهبران ديني و بسياري از انديشمندان از سوء استفاده‌هاي مالي، اجتماعي و اخلاقي كه در فرقه‌ها رخ مي‌دهد ناراضي هستند، اما با اين حال مراكز علمي فعال در حوزه اديان به طور جدي به توليد منابع و پوشش علمي اين پديده پرداخته‌اند و در اين بين حتي شيطان‌گرايي (satanism) را به عنوان يك دين جدي به طور گسترده‌اي مطرح كرده و آن را اصيل‌ترين جريان معنوي بشر معرفي مي‌كنند. Encyclopedia of New Religious. P560) (Movements

براستي چرا اين موضوعات تا اين اندازه مهم شده است. در همين دايره المعارف جنبش‌هاي نوپديد ديني در چهار مدخل به جريان‌هاي بزرگ شيطان پرستي پرداخته و در نهايت مي‌گويد افراد كمي به اين دين گرايش دارند. اين در حالي است كه بسياري از اديان جديد كه قابل توجه هستند مثل جنبش ساي‌بابا و يا جنبش راجنيش تنها در يك مدخل مورد بحث و توجه قرار گرفته‌اند. آيا علمي كردن اين موضوع مثل بسياري از موضوعات ديگر نظير دموكراسي براي شكل دادن به افكار شخصيت‌هاي علمي و جهت دادن به ارزش‌هاي اجتماعي و اراده عمومي نيست؟ آيا روزي نخواهد رسيد كه شيطان‌پرست‌ها مثل مسيحيان و مسلمانان يك دين قلمداد شوند و با مطالبه آزادي و حقوق مدني رسما به نشر عقايد و آيين‌ها خود بپردازند؟

صد البته كه اين سوالات چيزي را اثبات نمي‌كند و تنها ابهامات كوچكي در پديده بزرگ و جهاني جنبش‌هاي نوپديد ديني هستند! و نبايد باعث شوند كه توهم توطئه براي كسي ايجاد شود!

تغير سبك زندگي معنوي طبقه مرفه، آسيب پذيري از جنگ نرم
----------------------------------------------------------------------
اهداف جمن‌ها به صورت آثاري در زندگي و شخصيت افرادي كه تحت تأثير تعاليم آنها قرار دارند، بروز مي‌كند و به زندگي آنها شكل مي‌دهد. در كشور ما شرايط فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي طبقات اجتماعي كه هدف جمن‌ها قرار گرفته‌اند به گونه‌اي بوده است كه برخي از اين اهداف به صورت برجسته‌اي در شخصيت‌ و سبك زندگي آنها مؤثر واقع شده است.

جمن‌ها در بين كساني گسترش پيدا مي‌كنند كه سه ويژگي داشته باشند. يكم، سطح متوسط به بالاي مطالعه و كلاس فرهنگي. دوم، دارايي كافي براي تأمين هزينه‌هاي مربوطه نظير خريد كتاب و نشريات، پرداخت شهريه‌ براي دوره‌هايي كه برگذار مي‌شود و ساير هزينه‌هاي جانبي. سوم، كمي فراغت كه فرصت پرداختن به اموري نظير مطالعه و تمرينات و شركت در دوره‌ها را فراهم سازد.

طبقه مرفه كه وبلن تعريف آن را به شغل پيوند مي‌زند.(نظريه طبقه مرفه.ص63) حد مناسبي از تأمين اقتصادي و تحصيلات برخوردار است. به همين علت فرصت و درآمد كافي براي كنجكاوي در مسائل و پديده‌هاي نوظهور را دارد. گذشته از اين مجال رسيدگي به علائق فرهنگي و معنوي خود را دارد و براي آن برنامه‌ريزي مي‌كند و حتي حاضر است براي آن هزينه بپردازد. و اگر حس كنجكاوي و نوخواهي با حس معنوي يك جا برآورده شود بسيار مطلوب‌تر خواهد بود. از اين رو كتاب‌ها، نشريات و دوره‌هاي آموزشي كه محتواي معنوي متفاوتي نسبت به معنويت سنتي دارد، مخاطب خود را در اين طبقه پيدا مي‌كند. اگر هم كساني در اين بين علاقه‌اي به مسائل و مباحث معنوي نداشته باشند، گاهي براي حفظ پرستيژ و كلاس فرهنگي خود ناگزير اند كه رمان كيمياگر كوئيليو را بخواند يا كتاب الماس‌هاي اشو را در ماشين خود بگذارند و در كلاس تي. ام يا تي. اس. ام و نظاير آن شركت كند.

نوع برنامه‌هاي معنوي كه اين طبقه براي خود مي‌پسندد و از آنها استفاده مي‌كند، سبك زندگي معنوي آنها را شكل مي‌دهد. برنامه‌ها، فعاليت‌ها و نمادهاي معنوي كه در زندگي اين طبقه وارد مي‌شود گونه‌هايي از سبك زندگي معنوي را پديد مي‌آورد كه شاخصه‌هاي تكثرگرايي، شك‌گرايي، احساس گرايي، ناعقل‌گرايي و خودمحوري معنوي به وضوح در آنها مشهود است.

دو خطر بزرگي كه از تغييرات سبك زندگي معنوي طبقه مرفه متوجه تمام جامعه مي‌شود، يكي اين است كه اين طبقه بر ساير طبقات اجتماعي اثر به سزايي دارد و طبقات پايين‌تر مي‌كوشند خود را با آنها منطبق سازند. از اين جهت آسيب‌هايي كه در اين طبقه پيدا شود، به صورت معياري مقبول در تمام جامعه در مي‌آيد. ديگر اينكه افراد طبقه مرفه معمولا در موقعيت‌هاي قابل توجه اداري و دولتي هستند و تغيير سبك زندگي معنوي آنها در هويت نظام اسلامي تأثير مستقيم دارد.

بررسي‌هاي ميداني نشان مي‌دهد كه بيشتر مخاطبان نشرياتي كه مروج جمن‌ها هستند، در مناطقي زندگي مي‌كنند، كه معمولا بالاي شهر ناميده مي‌شود. تمام مؤسساتي كه در زمينه‌هاي مربوط به جنبش‌هاي معنوي نوپديد فعاليت دارند و دوره‌ها يا كارگاه‌هايي را در اين باره برگزار مي‌كنند در مناطق مرفه شهرها به ويژه شهر تهران قرار دارند. با مستندات كافي مي‌توان گفت كه در سال‌هاي اخير مناطق شمال و غرب تهران شلوغ‌ترين منطقه كشور در خصوص فعاليت جمن‌ها بوده است.

كاركرد جنبش هاي معنوي نوپديد در جنگ نرم
-----------------------------------------------------
آثار جمن‌ها جامعه هدف را به شدت تحت تأثير قرار مي‌دهد و در پيش‌برد جنگ نرم نقش برجسته‌اي دارد به اين ترتيب كه تغييرات فرهنگي لازم براي بازي كردن اعضاي جامعه هدف در راستاي اهداف مهاجم را به وجود مي‌آورد.

اگر اديان جديد را در جنگ نرم مثل سلاحي تصور بكنيم، مي‌بينيم كه مهاجمان، اين سلاح را به سوي طبقه مرفه جامعه نشانه گرفته‌اند. اين نشانه گيري آسيب‌هاي اساسي را بر جامعه هدف به جا مي‌گذارد كه با شاخص‌هاي روشني در رفتار سياسي پس از انتخابات 88 در ميان بخشي از طبقه مرفه ساكن در تهران مشاهده شد.

تحير در تشخيص حق و باطل و دشمن‌شناسي

تكثرگرايي و ساير آثار جمن‌ها موجب مي‌شود كه معيارهاي تشخيص حق و باطل و درست و نادرست از كار بيفتند و توانايي خود را براي كمك به برون رفت از ابهامات، گرفتن تصميم و اقدام به موقع از دست بدهند. وقتي كه معيارها رنگ ببازد، غوغاسالاري نتيجه نهايي را تعيين خواهد كرد و تندبادهاي سياسي به جامعه جهت خواهد داد. در اين شرايط تشخيص اينكه چه كسي دشمن است و چه كسي دشمن‌تر بسيار دشوار خواهد شد. به اين ترتيب دشمن بزرگ‌تر خود پشت دشمنان كوچك‌تر پنهان مي‌كنند و ممكن است حتي خود را به عنوان دوست معرفي كنند.

در وقايع بعد از انتخابات حقايق روشني مثل قانون‌گرايي، توجه امنيت مردم، حفظ اموال عمومي و توجه به رهنمودهاي ولي فقيه فراموش شد و گروهي از مردم كه به جامعه هدف جمن‌ها تعلق داشتند، برخلاف اين حقايق عمل كردند و با صرف نظر از معدودي غرض‌ورز و توطئه‌گر، بسياري از آنها به راستي حق و باطل گم كردند. در همين اوضاع بود كه دشمني‌هاي بزرگ و ريشه‌دار آمريكا از چشم گروهي از مردم تهران دور ماند و در روزي سيزده آبان كه نماد استكبارستيزي و ايستادگي و هوشياري در برابر دشمن بزرگ ايران است، آمريكا فراموش شد و رقباي كوچك‌تر او در جهان مطرح شدند.

بحران هويت ديني
ارزش‌ها، هنجارها و نمادهاي ديني كه عناصر فرهنگ را تشكيل مي‌دهند، هويت فرد و جامعه را مي‌سازند. با شك‌آلود شدن و آشفتگي اين عناصر هويت ديني براي فرد و جامعه متزلزل و بحران‌زده مي‌شود. يعني تصوري كه جامعه از خود دارد و ارزش‌هايي كه بر اساس آن خود را مي‌شناسد و تعريف مي‌كند و ديگران نيز او را با آن ارزش‌ها و شاخص‌ها مي‌شناسند، نيروي خود را از دست مي‌دهد و فرد و جامعه در يك حالت ميان‌مايگي قرار مي‌گيرد. در اين شرايط به راحتي مي‌توان به جامعه شكل و جهت داد. با تلقين، با تبليغ، با برانگيختن هيجانات و حتي با تهديد مي‌توان يك جامعه بي‌هويت را باز تعريف كرد.

بحران در هويت ديني موجب مي‌شود كه فرد نتواند اصول اساسي ديني و سياسي خود را تشخيص دهد و بر آنها پايدار بماند. در اين شرايط به سادگي با چند نمايش خياباني و شايعه پراكني‌هاي ماهواره‌اي ممكن است از اصول خود دست بكشد و مرده و زنده خويش را متهم كند. اهانت به مقام معظم رهبري، حضرت امام و بالاتر از همه به سيدالشهدا كه در ادامه اهانت به مساجد و اماكن مقدسه بود، نتيجه همين ترديدها ست. البته بايد توجه داشت كه اين بحران هويت ديني در افراد مختلف بنابه سابقه دين‌داري و ميزان تعهد ديني درجات متفاوتي از تأثير را از خود به جا مي‌گذارد. عده‌اي مستقيماً اقدام به اهانت مي‌كنند. گروهي تماشاگران بي‌تفاوت اند و جمعي ديگر نهي از منكر كنندگان مردد و ضعيف.

آنچه در آشوب‌هاي بعد از انتخابات رخ داد بروز آشكاري بود از بحران هويت كه به سادگي در دل جامعه هدف جمن‌ها نسبت فرهنگ ديني پديد آمده و آنها را به صورت عمل‌كنندگان يا بازيگراني در جهت منافع ديگران در مي‌آورد.

تعارض ميان نمادهاي ديني و معاني آنها
تأثير ديگر شك‌گرايي، تكثرگرايي، احساس‌گرايي و ناعقل‌گروي بر فرهنگ ديني و فرهنگ سياسي برخواسته از دين، شكاف ميان نمادها و معاني آنهاست. باورها و ارزش‌هاي والاي دين در قابل نمادهايي به ساحت عيني فرهنگ مي‌رسد و اين نمادها آن معاني را نمايندگي مي‌كنند. شك‌گرايي پيوند ميان ظاهر يك نماد و معناي آن را مي‌گسلد و تكثرگرايي زمينه پيوند آن نماد را با هر معناي ديگري فراهم مي‌سازد. در اين شرايط تبليغات و غوغاها به جاي تفكرها و بينش‌ها به نمادها معنا مي‌دهد. اين پديده را مي‌توان هرزگي نمادها ناميد. هرزگي نمادها يكي از مهمترين راه‌كارهاي ايجاد تغييرات فرهنگي است. تغييراتي نرم كه حتي در ظاهر امر چيزي را دگرگون نمي‌كرند، اما با تحفظ بر ظواهر و نمادها، معاني آنها را تغيير مي‌دهد.

پس از انتخابات 88 ديديم كه بعضي از نمادها معناي اصيل خود را از دست دادند و به معاني تازه‌اي پيوند زده شدند. براي مثال رنگ سبز كه نمادي از سيادت و ولايت بود به نمادي عليه ولايت و نظام ولايي تبديل شد. يا شعار الله اكبر كه نمادي از توحيد و اتحاد است به نمادي براي تعميق شكاف و دودستگي ميان مردم تبديل شد. اين آسيب يعني تعارض ميان نماها و معاني آنها هم تشخيص حق و باطل را دشوار مي‌سازد و هم دشمن‌شناسي را با مشكل روبرو مي‌كند.

واكنش‌ احساسي به جاي كنش‌ عقلاني
ناعقلانيت در فرهنگ ديني، فرهنگ سياسي برخواسته از آن را نيز به دست احساسات مي‌سپارد. با وجود ناعقل‌گروي در فرهنگ يك جامعه، به جاي اينكه مردم منافع و اهداف خود را در نظر بگيرند و رفتارهاي مدني خويش را با آن بسنجند، سلطه احساسات برانگيخته شده را بركنش‌هاي خود مي‌پذيرند و رفتارهاي سياسي‌شان به صورت واكنش‌هاي عطفي بروز مي‌كند. بدون اينكه پيامدهاي مثبت و منفي آن رفتارها در رابطه با حقايق هستي و منافع ملي محاسبه شده باشد. در اين شرايط نيروهاي مهاجم در جنگ نرم با پديدآوردن صحنه‌هاي احساسي مي‌توانند هيستري جمعي ايجاد كنند و مديريت رفتارهاي مدني را در اراده خود بگيرند. و به بيان دقيق‌تر با جايگزين كردن واكنش‌هاي احساسي رفتارهاي نامدني ايجاد كنند.

تداوم اغتشاشات بعد از انتخابات 88، به علت واكنش پذيري احساسي گروهي از مردم بود. اگر در آغاز رفتارهاي غيرقانوني به گمان تأمين منافع ملي و بازگردادن حق از دست رفته انجام مي‌شد، اما بعد از مدتي كه موضوع به مخالفت با نظام و قانون كشيده شد و رسانه‌هاي خارجي به مديريت احساسات پرداختند، از آن پس خيابان‌هاي شمال و غرب تهران شاهد واكنش‌هاي احساسي گروهي از مردم به فيلم‌ها و تصاوير پخش شده از بي.بي.سي. و ساير شبكه‌هاي ماهواره‌اي بود. و كاملاً با معيارها و فرم كنش عقلاني فاصله پيدا كرد. در اين روند عقلانيت زدايي و گسترش هيستري جمعي كار به جايي كشيد كه عده‌اي حتي به ارزش‌هاي ملي و ديني خود اهانت كردند.

خود محوري سياسي
خود محوري معنوي كه انسان را در رابطه با خداوند و عالم غيب خودسر و خودمحور مي‌سازد، خود محوري در رابطه با ديگران افراد جامعه را بسيار ناچيز مي‌نمايد. كساني كه در رابطه با امور متعالي خود محوري را پذيرفته‌اند، در امور زميني به سادگي خودمحوري را روامي‌دارند. وقتي انسان دچار نوعي اقتدارگرايي نفساني شود و درون خود را بدون پشت سر گذاشتن مراحل تهذيب نفس سرچشمه حقيقت بداند، توهمات و هوس‌هايش معيار تعيين درست و نادرست و خوب و بد مي‌شود. در اين شرايط در مواجهه‌هاي شخصي بدون ملاحظه نظرات و تمايلات شخصي خود را بر ديگري ترجيح مي‌دهد، در درون جامعه خود، ديدگاه‌‌ها و خواسته‌هاي گروه،‌ طبقه و يا هم‌فكران خود را حق مي‌داند. در روابط بين الملل حاضرند حقوق ملت‌ها را ناديده بگيرند و خواسته‌هاي محدود و حقير خود را مقدم بدارند.

پس از انتخابات 88 مردم شمال و غرب تهران بدون توجه به خواسته، تشخيص و راي مردم ساير مناطق تهران و بلكه مردم سراسر كشور رأي خود را رأي برتر و رأيي غير از رأي خود را زرد تصور مي‌كردند. آنها براستي گمان مي‌كردند كه همه ملت ايران بايد موافق نظر آنها باشند و به هيچ وجه نمي‌پذيرفتند كه ممكن است بيش از بيست ميليون نفر متفاوت با آنها فكر كنند و نظر بدهند. همين گروه نمادهاي حمايت از مردم مظلوم فلسطين و اعتراض به كشتار كودكان و مردم بي‌دفاع آن سرزمين را پايمال كردند.

سفري در آينده
-------------------

جنگ ميان حق و باطل امروز آغاز نشده و امروز هم به پايان نخواهد رسيد. اين ستيزي ادامه دار است و به صورت‌هاي مختلف سخت و نرم و در عرصه‌هاي گوناگون از جمله در زمينه جنبش‌هاي معنوي نوپديد همچنان ادامه خواهد داشت. رويدادهايي مثل آشوب‌هاي بعد از انتخابات 88 تنها جلوه‌هاي خشن و قانون‌شكنانه اين نبرد هستند، كه البته با ماهيت جنگ نرم بسيار متفاوت است. مهاجمان جنگ نرم تغييرات فرهنگي را دنبال مي‌كنند به صورتي كه فرهنگ سياسي مردم را تغيير دهند؛ با اين تغييرات حكومتي كه برپايه اراده مردم و بر بنياد جمهوري اسلامي شكل گرفته ديگر هيچ پايه و اساسي نخواهد داشت.

اما اغتشاش‌هاي خياباني به چند علت در بعضي از مراحل جنگ نرم كاربرد دارد. نخست تست كردن مردم كه تا چه اندازه‌اي از هجوم نرم اثر پذيرفته‌اند. ديگر اينكه مانع امنيت و پيشرفت جامعه اسلامي شوند. سوم اينكه برخي از خواسته‌هاي خود را با ايجاد بحران از درون، در محيط بين المللي بر ايران تحميل كنند.

اما اين اغتشاش‌ها از ديدگاه فرهنگ ديني و جنبش‌هاي معنوي نوپديد چند درس بزرگ براي مهاجمان داشت. نخست اينكه مي‌توانند با استفاده از نمادها و شعارها و شعائر ديني بحران را طولاني كنند در اقدامات بعدي بدون شك بيش از اين نمادها و شعارهاي ديني را به كار خواهند گرفت. و از تعارض ميان نمادها و معاني آنها بيشتر استفاده خواهند كرد. با اين وصف مهره‌هاي سوخته سياسي بعد از انتخابات 88 هر چه بكوشند كه خود را درون نظام جاي دهند، ديگر مورد اعتماد مردم نخواهند بود و دشمنان ملت مهره‌هاي بعدي را از ميان نيروهاي مذهبي و اصول‌گرايان انتخاب خواهند كرد. كساني كه امروز در ترديد تصميم مي‌گرفتند، با تأخير تشخيص مي‌دادند و با ابهام و چندپهلو سخن مي‌گفتند، نيروهاي بعدي دشمن در درون نظام خواهند بود. اينها كساني هستند كه در درستي و نادرستي ترويج جمن‌ها و گرايش مردم به آنها يا از آزادي عقايد سخن مي‌گويند و يا در ترديد به سر مي‌برند.

ديگر اينكه جنبش‌هاي نوپديد ديني و معنوي مثل بهائيت، رام‌الله يا عرفان حلقه نيروهاي كارآمدي براي آنها هستند، بدون ترديد براي استفاده از نيروهاي مردمي كه جمن‌ها مي‌توانند جمع كنند، سرمايه گذاري و تدبير بيشتري صورت خواهد گرفت.

چه بسا اغتشاشات بعدي پس از انتخابات نباشد، بلكه بعد از اقدامي از سوي بعضي از همين جنبش‌هاي معنوي باشد و دولت‌هاي توطئه‌گر به جاي اينكه جمهوري اسلامي را به نداشتن دموكراسي و حقوق بشر محكوم كنند، به بي‌ديني و ضد معنويت بودن متهم سازند. روندهاي كنوني به روشني نشان مي‌دهد كه در سال‌هاي آينده جنبش‌هاي نوپديد ديني بيش از اديان اصيل نماد دين‌داري جامعه خواهند بود و گفتگو درباب انحرافات جمن‌ها خشونت در برابر معنويت و سركوب‌ كردن آزادي اديان تلقي خواهد شد.

حاصل اينكه يكي از مهمترين ابزارهاي جنگ نرم جنبش‌هاي معنوي نوپديد هستند. جمن‌ها مي‌توانند با ايجاد تغييراتي در فرهنگ ديني، فرهنگ سياسي پشتوانه نظامي جمهوري اسلامي را دگرگون كنند. هم ازاين رو براي حفظ نظام و پاسداري از كيان ملي لازم است روند رو به گسترش آنها در كشور مهار شود.

نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف

آثار منطقه اي هدفمندسازي يارانه ها


 محافل سياسي و رسانه اي غرب اين روزها در تلاش است تا رابطه اي ميان «گسترش نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي» و «هدفمند كردن يارانه ها در ايران» بيابد، چرا كه آنان گمان مي كنند نتيجه هر اقدام ايران، نزديك شدن به «قدرت اول در خاورميانه» است خواه اين اقدام داخلي باشد، يا خارجي و خواه اقتصادي باشد يا سياسي.


محافل سياسي و رسانه اي غرب اين روزها در تلاش است تا رابطه اي ميان «گسترش نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي» و «هدفمند كردن يارانه ها در ايران» بيابد، چرا كه آنان گمان مي كنند نتيجه هر اقدام ايران، نزديك شدن به «قدرت اول در خاورميانه» است خواه اين اقدام داخلي باشد، يا خارجي و خواه اقتصادي باشد يا سياسي و يا...
پيش از همه، رژيم صهيونيستي از اين موضوع سخن گفته است. اين رژيم چند روزي به گمان اين كه با اعلام رسمي آغاز اجراي طرح يارانه ها ايران دستخوش يك «انقلاب داخلي»! مي شود، بطور گسترده وارد ماجرا شد ولي يكي دو روز پس از دروغ پراكني ناچار به عقب گرد شد. اين بار اين رژيم سعي كرد كشورهاي ديگر و بخصوص غرب را عليه ايران تحريك كند و از اين رو دستگاه تبليغاتي تل آويو روي اين تحليل متمركز شد: «هدفمند سازي يارانه ها در ايران به جمهوري اسلامي امكان مي دهد تا با دست بازتر، نفوذ سياسي خود را در جهان توسعه بدهد». سايت وزارت خارجه اين رژيم پس از آن دست به داستان سرايي زد و در حالي كه هنوز چند روز از آغاز هدفمندسازي يارانه ها نگذشته است مدعي شد: «ايران با صرفه جويي و قطع يارانه ها، ميلياردها دلار به كشورهاي خارجي از جمله لبنان، فلسطين، افغانستان و ونزوئلا كمك كرده است.»
غرب به همراه رژيم صهيونيستي نگراني آشكار خود را از اجراي موفقيت آميز طرح هدفمندسازي يارانه ها بروز داده است اين در حالي است كه نقطه اصلي تحريم هاي مكمل كه در اوايل تيرماه گذشته در كنگره به تصويب رسيد و يا تحريم هاي مكمل اروپا در اوايل مردادماه گذشته در پارلمان اتحاديه تصويب شد، «سوخت» بود. اروپايي ها در تحريم مكمل خود هرگونه سرمايه گذاري در حوزه نفت و گاز ايران را تحريم كردند و آمريكايي ها روي عدم فروش بنزين به ايران متمركز شدند. غرب اينك خود را بازنده اين «جنگ تن به تن» به حساب مي آورد چرا كه از يك طرف يارانه ها بدون مسئله هدفمند مي شوند و ايران براي اولين بار كنترل بازار مصرف و توليد و عرضه حامل هاي انرژي خود را در دست مي گيرد از طرف ديگر كنترل مصرف در ايران، تحريم ها را خنثي مي كند و در نهايت ايران مي تواند شرايط اقتصادي بهتري را تجربه كند و اين يعني ايراني مهاجم با نيرويي كه حالا چند برابر شده است.
از آن طرف ماجرا، الان تحليل رسانه هاي صهيونيستي اين است كه در منطقه و در سطح بين المللي هيچ كس كنار طرف بازنده نمي ايستد و همه سعي دارند آينده خود را در پيوند با كسي كه قدرتمندتر است رقم بزنند. از اين رو «جروزالم پست» در روز چهارم دي ماه نوشت: «اروپا و اعراب ترجيح مي دهند كه به جاي حمله به ايران با اين كشور وارد معامله شوند، «اسرائيل تسليم شده» براي هيچكدام از اين كشورها فايده اي ندارد و آنها تنها وقتي اسرائيل را مي خواهند كه پيروز ميدان باشد. اكنون ضعف اسرائيل سبب شده كه حتي اردن از اين مرز بگذرد.»
آنچه در تحليل رسانه ها و محافل سياسي غرب و رژيم هاي وابسته به آنان در خاورميانه آمده، بخشي از واقعيت است كه البته با هدف خاصي مطرح مي شود. در خصوص اين موضوع توجه به نكات زير اهميت دارد:

1- آنچه دشمنان بين المللي و مخالفان منطقه اي ايران را نگران مي كند، توسعه قدرت جمهوري اسلامي در سه سطح داخلي، منطقه اي و بين المللي است. آنان گمان مي كردند هدفمندسازي يارانه ها در ايران يك قمار خطرناك براي ايران در شرايط تحريم هاي بين المللي است. خيلي بي راه هم تحليل نمي كردند چرا كه دست زدن به قيمت ها در هر كشور اروپايي دولت هايي را ساقط كرده است. غرب گمان مي كرد حداقل نتيجه هدفمند شدن يارانه ها در ايران سقوط دولت محمود احمدي نژاد است حال نه تنها اين اتفاق نيفتاده بلكه هيچ نشانه اي از اعتراض مردم به اين طرح هم به چشم نمي خورد.
اين در حالي است كه غربي ها كه اين ماجرا را تجربه كرده اند به خوبي مي دانند كه اجراي اين طرح موقعيت داخلي نظام سياسي را تثبيت مي كند و شرايط را براي حركت پرشتاب تر به جلو هموارتر مي نمايد. بر اين اساس آنان از موفقيت بي نظير نظام در اين پروسه حساس شديداً نگران شده اند و مي گويند تا حالا جمهوري اسلامي در هماوردي با غرب اين نگراني را داشت كه مخالفانش با نفوذ در بدنه جامعه چالش هايي را عليه آن ايجاد كنند از اين رو در مواجهه صريح با غرب تا حدودي احتياط مي كرد و لذا از حالا بايد در انتظار يك ايران صريح اللهجه تر بود.

2- پيوند زدن طرح هدفمندسازي يارانه ها با نفوذ منطقه اي ايران بيانگر آن است كه ايران خود را از يك مخمصه داخلي رها شده مي بيند و با دستي بازتر سياست هاي منطقه اي خود را تعقيب مي نمايد. اين تصوير در حالي جلوي چشمان غرب به حركت درمي آيد كه طي يك سال گذشته ايران پيشرفت هاي مهمي در چندين محور منطقه اي- شامل عراق، لبنان و افغانستان- داشته است. اين دست باز، ايران را به دوردست ها منتقل مي گرداند از اين رو ليبرمن وزير خارجه رژيم صهيونيستي مي گويد: «شمال و جنوب آفريقا اينك جولانگاه فعاليت هاي چندجانبه ايران است. تهران با داير كردن 24 سفارتخانه در آفريقا در حال تبديل شدن به محور اصلي به جاي آمريكا و فرانسه است.» ليبرمن مي گويد «ايران از طريق جنبش عدم تعهد با اكثريت كشورهاي آفريقايي رابطه دارد و اسلام، ايران را به بيش از نيمي از آفريقا پيوند داده است بنابراين با منفعل شدن آمريكا و فرانسه در آفريقا- به دليل از بين رفتن نفوذ آنان در مردم- ايران جاي آنان را مي گيرد و مي تواند يك همگرايي ضد اسرائيلي و ضد غربي را شكل بدهد.» البته طرح هدفمندسازي يارانه ها ارتباطي به سياست منطقه اي ايران ندارد ولي به طور غيرمستقيم اين پيغام را به همراه دارد كه الگوي ايراني مي تواند هر كشوري را به موفقيت برساند و اين تصويري است كه در شرايط غلبه بحران اقتصادي بر غرب هواخواهان زيادي دارد.

3- هدفمندسازي يارانه ها در سطح ملي پيوند محكمتر و منطقي تر حاكميت و توده هاي مردم را در پي دارد چرا كه اين طرح سطحي از عدالت اجتماعي را نويد مي دهد با اين عدالت ظرفيت ايران در عرصه فعاليت هاي «اقتصاد منطقه اي» گسترش مي يابد و از اين رو فعاليت تجار، صنعتگران، كشاورزان و... ايران در سطح منطقه گسترش مي يابد. همين حالا ايران در اكثر كشورهاي آفريقايي و آسيايي دست اندركار ده ها پروژه بزرگ است و به رقيب جدي غرب در اين كشورها تبديل شده است. با اين وصف بايد به رژيم صهيونيستي و غرب حق داد كه نگران باشند.

4- طرح هدفمندسازي يارانه ها براي دولتي كه اجراكننده آن است يك فرصت مهم به حساب مي آيد. روزنامه هاي اروپايي مكرر به اين نكته اشاره كرده اند كه جرات دولت احمدي نژاد در اجراي طرح هدفمند كردن يارانه ها برخلاف تصور غرب موقعيت اين دولت- و نظام- را در داخل ايران تحكيم مي بخشد چرا كه مردم مي دانند كه اين دولت توانايي انجام كارهاي بزرگ را دارد و از اين رو به آن اعتماد مي كنند اين اعتماد دوباره و مضاعف ريشه هاي اصولگرايي اسلامي را در ايران مستحكم مي كند و طبعا مي تواند در خاورميانه- و بخصوص در حوزه عربي- كه به گونه اي درگير مشكلات ناشي از توزيع ناعادلانه ثروت برآمده از نفت هستند، مورد توجه و الگوبرداري قرار گيرد. اين طبيعي است كه كشورهاي عضو اوپك وقتي به تجربه پرماجرا و بحراني غرب در قطع سوبسيدها نگاه مي كنند و بعد نگاهي هم به تجربه آرام و همدلانه ايران در اين خصوص مي افكنند به سوي مدل ايراني مي آيند و اين آغاز ماجرا براي غرب است.

نويسنده:سعدالله زارعي-خبرگزاری فارس

نقش ايرانيان در قيام مختار

نقش ايرانيان در قيام مختار

 پيوستن نيروهاي ايراني به مختار چندان دامنه دار بود كه وقتي سفيري از شام براي مذاكره با ابراهيم بن مالك اشتر وارد اردوي سپاه مختار شد، از زماني كه از دروازه اردو گذشت تا وقتي كه با خودِ ابراهيم مذاكره كرد، يك كلمه عربي نشنيد.


در ميان قيام هايي كه پس از شهادت امام حسين(عليه السّلام) در سرزمين هاي ايراني انجام گرفت، نيرومندتر و اثرگذارتر از همه، جنبشي بود كه با رهبري مختار در كوفه آغاز شد. مختار، يكي از جوانان خاندان ثقفي بود كه از ابتداي درگيري ميان خاندان اموي و هاشمي، طرف شاخه هاشمي قريش را گرفته بودند و در ميان نزديكان امام اول و دوم شيعيان بودند. عمويش، سعد بن مسعود ثقفي، عامل حضرت علي(عليه السّلام) و امام حسن(عليه السّلام) در مداين بود و به‌دليل حسن سلوك و رفتار نيكويش با مردم محلي شهرت داشت. خودِ مختار، در آن زمان كه امام حسين(عليه السّلام) قيام كرد و مسلم بن عقيل را براي بيعت گرفتن از مردم كوفه به اين شهر فرستاد، به ياري او برخاست و از نزديكان مسلم بود. زماني كه والي كوفه مسلم بن عقيل را به قتل رساند، مختار را نيز دستگير و زنداني كرد.
ابن زياد، با عصا چنان مختار را كتك زد كه يكي از چشمانش نابينا شد. با اين وجود، با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر خطاب از بند رست و آزاد شد. مختار پس از آزاد شدن، به عبدالله بن زبير پيوست و براي مدتي از او در برابر امويان طرفداري كرد. اما خيلي زود از او بريد و شروع كرد به دعوت كردن به اسم محمد بن حنيفه، كه در اين زمان در مدينه ساكن بود. مختار به كوفه رفت و به جنبشي پيوست كه هم پيمانان قديمي امام حسين(عليه السّلام) سردمدارانش بودند. اين هم پيمانان، همان كساني بودند كه پس از بگير و ببندهاي ابن زياد، سكوت كرده و از ياري به امام خودداري كرده بودند، و حالا، پس از واقعه كربلا از كردار خود پشيمان شده و توبه كرده بودند. از اين‌رو نيز حركت ايشان قيام توابين ناميده مي‌شد. رهبر ايشان، سليمان بن صُرَد بود كه رئيس شيعيان كوفه به شمار مي‌رفت. والي اموي كوفه، وقتي از دامنه دار شدنِ اين قيام خبردار شد، سليمان را زنداني كرد. اما سليمان از زندان به دوستش رفاعة بن شداد نامه نگاشت و او با ياري مختار ثقفي و ابراهيم بن مالك اشتر – فرزند سپهسالار حضرت علي(عليه السّلام)، در كوفه شورش كردند و سليمان را از زندان رهاندند. مختار در اين هنگام به‌عنوان رهبر قيام كوفه اسم و رسمي يافته بود و رهبر قيام دانسته مي‌شد.
مختار هم سرداري دلاور بود و هم سازمان دهنده‌اي لايق. او به سرعت از ميان ايرانيانِ كوفه كه جمعيتي بسيار داشتند و موالي ناميده مي‌شدند، يارگيري كرد. موالي، در اصل به معناي هم پيمان بود، اما در اين معني خاص، به بردگاني اطلاق مي‌شد كه آزاد شده بودند و پس از آن به قبيله ارباب سابق خود منسوب مي‌شدند. موالي در اين هنگام نوعي شهروند درجه دوم و نيمه برده محسوب مي‌شدند و قوانيني سخت محدود‌كننده بر ضدشان وجود داشت. با توجه به اين كه بيشتر اين موالي فرزندانِ سربازانِ ارتش ساساني يا اسيراني بودند كه در زمان هجوم اعراب از شهرهاي ايراني به بردگي گرفته شده بودند، از موقعيت خويش ناراضي بودند و گذشته از انگيزه پررنگ ديني، به دلايل اجتماعي نيز براي پيوستن به قيامي از اين دست آمادگي داشتند.مختار با بسيج ايرانيان موفق شد در قلب سرزمين هاي خلافت اموي، نيرويي بزرگ و مقتدر را بر ضد امويان بسيج كند. او علاوه بر كوفه، شهرهاي موصل و بصره را نيز فتح كرد، و بخش مهمي از سرزمين اَراك (همان كه معربش عراق است و در پهلوي قلب و سرزمين مياني معنا مي‌دهد) را فتح كرد. او تعقيب و سياست قاتلان امام حسين(عليه السّلام) و هواداران حكومت اموي را آغاز كرد و شمر ذي الجوشن و عمرو بن سعد بن ابي وقاص- پسر سپهسالار اعراب در جنگ قادسيه- را دستگير كرد و به قتل رساند. سرهاي ايشان به علامت هواداري و تابعيت، به مدينه و نزد محمد حنيفه ارسال شدند. با اين وجود محمد حنيفه از تأييد رسمي قيام ايشان خودداري كرد.
اندكي بعد، عبدالله بن زبير كه از سوي ديگر در برابر امويان علم طغيان برافراشته بود، مدينه را فتح كرد و از آنجا كه محمد حنيفه با وي بيعت نمي‌كرد، او را در خانه اش بازداشت كرد و حتي قصد آتش زدن خانه اش را داشت. اما مختار چهارصد تن از مريدان خود را به مدينه فرستاد و ايشان وي را از خطر رهاندند. مريدان و هواداران مختار را در عراق خشبيه مي‌ناميدند، از اين‌رو كه گرزهايي چوبي سلاح اصلي شان را تشكيل مي‌داد.پيوستن نيروهاي ايراني به مختار چندان دامنه دار بود كه وقتي سفيري از شام براي مذاكره با ابراهيم بن مالك اشتر وارد اردوي سپاه مختار شد، از زماني كه از دروازه اردو گذشت تا وقتي كه با خودِ ابراهيم مذاكره كرد، يك كلمه عربي نشنيد. به همين دليل هم به تدريج گروه‌هاي عربي كه هوادار وي بودند و به سنت جاهلي اشرافيت اعراب باور داشتند، به تدريج از گرد او پراكنده شدند. با اين وجود كار مختار تا مدتي بعد پيش رفت. در نخستين روز از محرم سال 67 هجري، مختار و ابراهيم به همراه دوازده هزار تن از پيروانشان در كرانه رود خازَر در نزديكي موصل، در نبردي بزرگ بر ابن زياد و حصين بن نمير كه از بزرگترين دشمنان خاندان علوي بودند پيروز شدند، و ابن زياد را به قتل رساندند.
پس از اين نبرد، شكاف هاي دروني جبهه مختار به تدريج رخ نمود و وقتي مختار همراهي ابراهيم را از دست داد، به تدريج بختي واژگونه يافت. غم انگيز آن كه عامل از ميان بردن مختار، دشمنان اصلي اش يعني امويان نبودند، كه اعضاي خاندان زبير - هم پيمانان سابقش- به شمار مي‌رفتند. مصعب بن زبير، كه سردارِ بزرگِ عبدالله بن زبير بود و از خلافت برادرش هواداري مي‌كرد، به كوفه تاخت و در شرايطي كه توانسته بود در ميان پيروان مختار تفرقه ايجاد كند، ايشان را در نبردي سهمگين در هم شكست. مختار و ايرانيانِ هوادارش، به ارگ كوفه عقب نشستند و در آنجا چندان مقاومت كردند كه مختار در جنگ كشته شد. آنگاه، هفت هزار از ايرانيانِ محاصره شده و خانواده مختار با اين شرط كه به جانشان تعرض نشود، تسليم شدند. مصعب به ايشان امان نامه داد، اما به محض آن كه به آنها دست يافت، دستور داد هفت هزار ايراني را به قتل برسانند، و زنِ مختار – اسماء بنت نعمان- را هم كه حاضر نشد شوهرش را در برابر مردم لعن كند، گردن زد. به اين ترتيب قيام مختار پس از دو سال فرو مرد. هرچند كاميابي چشمگير آن در اين مدت و انتقامي كه از قاتلان خاندان امام حسين‌(عليه السّلام) گرفت، ديباچه‌اي شد براي قيام هاي ديگر، كه در نهايت به سرنگوني نظام اموي انجاميد.

اولین دقایق حمله فرضی آمریکا و اسرائیل به ایران به روایت یک آمریکایی

توضیح: مطلب زیر تحلیل سپهبد داگلاس هرمان ، بازنشسته ی نیروی هوایی و عضو ستاد مشترک ارتش آمریکا، که در آدرس زیر متن انگلیسی مطلب را میتوانید مشاهده نمایید.

http://www.rense.com/general69/dayone.htm

        البته فکر می کنم نویسنده کاملا در جریان جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب الله لبنان و سید حسن و شجاعان شهيدي چون مغنيه که فقط متاثر از روحیه ایرانیان هستند نبوده وگرنه قسمتهای اولیه جنگ خيالي خود را اصلاح می کرد و به تشریح صحنه های تخیلی فیلم های هالیوود، که عموما از سربازان آمریکایی قدرتی ماوراء قدرت سایر انسانها می سازند، نمی پرداخت. ولي در مجموع تحلیلی جالب بوده که ارزش خواندن دارد. 

     

ادامه نوشته

ترسيم چهره جنايت‌كاران، تلاش براي وحدت امت اسلامي، سفارش به دوري از حكام جبار و توصيه براي جمع شدن ح

تبيين ولايت، از جمله اقدام‌هاي سياسي امام محمد باقر (ع) بود

 يك كارشناس تاريخ اسلام گفت: ترسيم چهره جنايت‌كاران، تلاش براي وحدت امت اسلامي، سفارش به دوري از حكام جبار و توصيه براي جمع شدن حول امامت و ولايت؛ از جمله فعاليت‌هاي سياسي امام باقر (ع) بود.


حجت‌الاسلام مجتبي فرجي، كارشناس و پژوهش‌گر دارالحديث در گفت‌وگو با خبرنگار آيين و انديشه فارس به بررسي زندگي امام محمد باقر (ع) از دو منظر اجتماعي و سياسي پرداخت. وي با اشاره به شيوه زندگي اجتماعي امام پنجم شيعيان گفت: حضور سازنده و مؤثر در بين مردم يكي از مواردي است كه اين امام در سرلوحه زندگي خود قرار داده بود و براي اينكه به نحو احسن آن را اجرا كند، منشوري را در نظر داشت.
وي توضيح داد: اين منشور عبارت بود از رسيدگي به امور محرومان، شكيبا و صبور بودن و سعه صدر داشتن در برخورد با مردم، برخورد سخاوتمندانه و كريمانه با مردم، پاسخ‌گو بودن در مقابل مردم با حفظ شئون مسايل انساني، احترام به حقوق شهروندان، گذشت و چشم‌پوشي از خطاهاي مردم.
فرجي در ادامه اظهار كرد: امام باقر (ع) اين نكات را در خصوص تعامل با مردم درنظر داشت تا بتواند در ارتباط‌گيري با مردم، مسايل و نظرات خود را به صورت زيبا و سازنده به آنها تفهيم كند.
اين كارشناس تاريخ همچنين به بررسي زندگي امام باقر (ع) از منظر سياسي پرداخت و گفت: دوران جواني آن حضرت در حالي شكل مي‌گرفت كه با دوران سياه ستمكاران و تشكيلات اموي همزمان بود. در اين دوران شاهد بروز جريان‌هايي مانند حزب عثمانيه هستيم كه سياه‌ترين دوران در تاريخ اسلام به شمار مي‌رود و حوادث ننگيني چون واقعه حره، سركوبي نهضت‌هاي انقلابي چون نهضت توابين و نهضت مختار، شورش عبدالله بن زبير پديدار شدند.
اين محقق و پژوهش‌گر دارالحديث در بخش ديگري از سخنان خود گفت: امام باقر (ع) با 9 خليفه كه عبارت بودند از: يزيد بن معاويه، معاويه بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك مروان، وليد بن عبدالملك، سليمان بن عبدالملك، عمر عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك و هشام بن عبدالملك معاصر بود. امام محمد باقر (ع) هنگامي‌كه به امامت رسيد، وليد بن عبدالملك خلافت مي‌كرد و هشام بن عبدالملك سرسخت‌ترين خليفه براي مخالفت با امام بود كه در نهايت امام باقر (ع) را به شهادت رسانيد.
فرجي در خصوص مسايل سياسي، قابل توجهي كه امام باقر (ع) آنها را سرلوحه خود قرار داده بود، گفت: با توجه به اينكه امام باقر (ع) واقعه كربلا را در 3 ـ 4 سالگي شاهد بودند، سعي مي‌كرد كه چهره پليد جباران را ترسيم كند و در مواقع مختلف افشاگري داشته باشد.
وي افزود: ايشان همچنين منع كردند كه شيعيان تقريب به سلطان باشند و در دربار حضور داشته باشند و اشاره مي‌كرد كه اين اقدام، كار صحيحي نيست.
فرجي همچنين به بيان جايگاه وحدت در انديشه امام باقر (ع) پرداخت و گفت: نكته‌اي كه امام با ظرافت به آن پرداخت، مسئله حفظ و يكپارچگي ملت بود. در دوران امام پنجم، سرزمين اسلامي دچار از هم گسيختگي بود و هر كدام از 9 خليفه كه مي‌آمد و مي‌رفت، زندگي مردم به هم‌ ريخته مي‌شد. با توجه به اين به هم ريختگي كه سرزمين اسلامي دچار آن بود، از يك طرف جامعه دچار مشكل تزلزل شده و از طرف مرزهاي كشور‌هاي اسلامي مواجه با خطر حمله بيگانگان شده بود.
وي ادامه داد: وجود اين خطرها باعث مي‌شد كه امام مردم را به وحدت دعوت كند و تكيه اساسي بر اين موضوع حياتي داشت. امام در همين باره مي‌فرمود: «بر شما باد دوري از خصومت و درگيري عقيدتي زيرا چنين مشاجره‌اي قلب را فاسد مي‌كند و نفاق را به ارث مي‌گذارد» و حتي در اين باره تعيين مصداق مي‌كرد و مي‌فرمود: «كسانيكه در آيات الهي مغرضانه وارد مي‌شوند، خداوند آنها را ملامت كرده و مي‌فرمايد كه آنها همان كساني هستند كه در مباحث معرفتي به جدال و درگيري روي مي‌آورند».
فرجي افزود: امام باقر (ع) در روايتي ديگر درباره پرهيز از اختلاف از امور ديني مي‌فرمايد: «با جدال‌گران و ستيزه‌جويان در مباحث عقيدتي هم‌نشين نشويد؛ زيرا اينان همان كساني هستند كه در آيات الهي با ناروا سؤال‌تراسي كرده و ايراد مي‌گيرند.».
اين كارشناس فقه و اصول در ادامه سخنان خود تأكيد مي‌كند: با توجه به اينكه در مكتب تشيع و بينش اهل بيت (ع) مسئله ولايت فقيه پس از توحيد و نوبت از مهم‌ترين اصول به شمار مي‌آيد و اين انديشه تضمين كننده حيات اسلام و اجراي قوانين الهي است و هر شخصي با نفي امامت معصومين مي‌تواند ايمان خود را تا سر حد كفر و انكار ساير اصول تنزل دهد و آسيب‌پذير سازد، امام باقر (ع) با بيان استدلالات خود وارد قضيه تثبيت ولايت مي‌شود.
حجت‌الاسلام مجتبي فرجي در پايان سخنان خود اظهار كرد: امام باقر (ع) در مسئله سياسي بعد از ترسيم چهره جنايت‌كاران، بر حفظ وحدت امت اسلامي اهتمام داشتند و در نهايت در روايات و گوشزدها به افراد، نزديك شدن به حكام را رد و جمع شدن حول امامت و ولايت را توصيه مي‌كرد.

عمليات استشهادي

21 آبان، سالگرد عمليات استشهادي شهيد «احمد قصير»:

سبزي‌فروشي كه 150صهيونيست را به هلاكت رساند

خبرگزاري فارس: "احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 بر عهده داشت و بي سابقه ترين كابوس تاريخ رژيم صهيونيستي را خلق كرد.حزب الله او را "امير الاستشهاديون " لقب داد و روز شهادت او را "روز شهيد " نام نهاد.


دهه 1970 با خروج مصر از "جبهه اعراب " پاياني مصيبت‌‌بار براي فلسطينيان داشت. "سادات " زنده نماند تا نتايج ابتكار خود را بر جهان عرب و مخصوصاً بر فلسطينيان ببيند. او در ششم اكتبر سال 1981 در مراسم هشتمين ساگرد آغاز "جنگ رمضان "، توسط يك افسر جوان ارتش مصر و چهار همرزمش كه فرياد الله‌اكبر سرمي‌دادند به گلوله بسته شد و در دم مرد. "حسني مبارك " تعهد و التزام كامل خود را به "معاهده كمپ ديويد " اعلام كرد. هيچ‌چيز براي فلسطينيان عوض نشد. آنان كماكان در موضع انفعال بودند. تا پيش از اين عمدتاً "نهضت مقاومت فلسطين " در موضع حمله قرار داشت و رژيم صهيونيستي صرفاً دست به اقدامات تلافي‌جويانه مي‌زد كه البته ابعادش بسيار فراتر از عمليات فدائيان بود. اما با حذف مصر، كه مساوي بود با حذف احتمال جنگ‌هاي كلاسيك بزرگ ميان "اعراب و اسراييل " (زيرا هيچ كشور عربي بدون در نظر گرفتن مصر قادر به آغاز و تداوم چنين جنگي نبود) فلسطيني‌ها بسيار آسيب‌پذير مي‌شدند. "رژيم صهيونيستي " اينك براي اقدامات سخت و خردكننده عليه "نهضت مقاومت فلسطين " هيچ عامل بازدارنده و تهديدكنندة جدي نداشت. از اين پس "تل‌آويو " بود كه بر طبل جنگ عليه فدائيان فلسطيني مي‌نواخت و "ساف " صرفاً دست به اقدامات تلافي‌جويانه مي‌زد و غالباً با شليك موشك‌هاي كاتيوشا كه بيشترشان به هدف نمي‌خورد و عموماً تأثير مفيدي نداشت، شهرها و شهرك‌هاي صهيونيست‌نشين را در شمال فلسطين اشغالي مورد تهاجم قرار مي‌دادند. "عرفات " مي‌دانست كه لبنان آخرين جايي است كه "ساف " مي‌تواند در آن پايگاه مستقل سياسي - نظامي داشته باشد و قصد داشت به هر قيمتي، حتي با صرف نظر كردن از آخرين عمليات‌هاي فدائيان، يعني يكي - دو عمليات نفوذي در سال، اين جاي پاي مجاور با فلسطين اشغالي را از دست ندهد. طبيعي بود كه ميانه‎رو شدن "ساف " و قرار گرفتن آن در موضع انفعال، چراغ سبزي بود به ماشين جنگي رژيم صهيونيستي براي حمله به اين مزاحمين قديمي. حالا "تل آويو " تنها به دنبال بهانه اي بود تا كار خودش را شروع كند.
روز 13 ژوئن سال 1982، "شلومو آرگوف " سفير رژيم صهيونيستي در انگلستان، هنگامي كه "هتل دورچستر " واقع در لندن را ترك مي‌كرد، از سوي مردي مورد سوءقصد قرار گرفت و به سختي مجروح شد. محافظين سفير، فرد مهاجم را با شليك گلوله از پا درآوردند. چندي بعد "اسكاتلنديارد " اعلام كرد كه شخص تروريست، "حسين سعيد " نام داشته و از اهالي اردن است. پليس يك اردني و يك عراقي ديگر را نيز دستگير كرد و معلوم شد كه آنان هم جزو تروريست‌ها بوده و توانسته‌اند با اتومبيل بگريزند. ادعا شد در محل اقامت اين دو عرب نقشه‌هايي از مراكز آموزشي يهوديان و كنيسه‌هاي لندن پيدا شده است. اما ريشة اين ترور بايد در جاي ديگري جستجو مي‌شد. جمهوري اسلامي ايران، از مارس سال 1982 (دو ماه پيش از ترور "آرگوف ") حملات وسيعي را به ارتش بعثي عراق در اراضي اشغال شدة ايران آغاز كرده و پيروزي‌هاي غيرمنتظره‌اي را به دست آورد. اين عمليات‌ها در 24 مه سال 1982، با آزادي شهر "خرمشهر "، شهرت و اعتبار فراواني را در منطقه و حتي جهان براي نظام انقلابي ايران به بار آورد و ضربة مرگباري بر رژيم بعثي عراق وارد كرد. شهر استراتژيك "بصره " فاصلة زيادي با "خرمشهر " نداشت و تصرف اين شهر به دست نظاميان ايراني، مي‌توانست باعث سقوط رژيم صدام حسين شود. اين رژيم احتياج به زماني داشت كه ضمن ايجاد استحكامات مناسب براي "بصره "، به بازسازي ارتش درهم شكستة خود نيز دست بزند. در آن ايام، عراق هم چون همة كشورهاي عربي خاورميانه، به خوبي از اوضاع لبنان و آتش‌بس شكنندة ميان "ساف " و رژيم صهيونيستي مطلع بود. هيچ نقطه‌اي مانند لبنان كه نيمي از جمعيت آن را شيعيان تشكيل مي‌دادند، براي تحريك حساسيت‌هاي جمهوري اسلامي ايران مناسب نبود. رژيم بعث عراق، بهترين ابزار براي به هم ريختن اوضاع را در اختيار داشت. زماني كه اعلام شد عوامل سوءقصد به جان "شلومو آرگوف " از اعضاي "گروه ابونضال " هستند، رژيم صهيونيستي و متحدانش ترديد نداشتند كه اين كار ارتباطي به "ساف " و "عرفات " ندارد. "ابونضال " نمايندة سابق "فتح " در عراق، هشت سال پيش از "ساف " جدا شده بود و طي اين سال‌ها چندين مقام ارشد "فتح " به دست عوامل او كشته شده بودند. همه بر اين مسأله اتفاق‌نظر داشتند كه "ابونضال " كاملاً تحت فرمان رژيم عراق است و بدون اجازه و دستور مقامات عراقي دست به هيچ عمليات سياسي و نظامي نمي‌زند. اما بهانه حاصل شده بود. حتي زماني كه معلوم شد يكي از سوءقصد كنندگان به "شلومو آرگوف " سرهنگي از "استخبارات عراق " است، رژيم صهيونيستي تغييري در مواضع خود ايجاد نكرد و سخنگوي دولت بگين، اعلام كرد: "تلاش براي اين سوءقصد، نقطة پاياني بر يك دورة طولاني صبر و احتياط اسراييل است[!] ".
سرانجام روز يكشنبه ششم ژوئن سال 1982، "جنگ پنجم اعراب و اسراييل " آغاز شد. طبق اولين اعلامية نظامي ارتش صهيونيست، اين تهاجم همه جانبه، "عمليات صلح براي الجليل " نام داشت و با هدف "خارج كردن ساكنان الجليل از تيررس آتشبار تروريست‌هايي كه پايگاه‌ها و دفاتر مركز خود را در بيروت مستقر كرده‌اند " انجام مي‌گرفت. مناخيم بگين اعلام كرد كه به ارتش دستور داده شده، فلسطيني‌ها را تا مسافتي برابر با 40 كيلومتر دورتر از مرزهاي بين‌المللي عقب براند و سپس عمليات نظامي را متوقف كند تا عمليات سياسي آغاز شود. "بگين " تأكيد كرد كه اين دستور خود را پيشاپيش به اطلاع "ريگان " رئيس‌جمهور آمريكا رسانده است.
در يازدهم ژوئن، "ارتش صهيونيستي " به حومة پايتخت لبنان رسيد. مقاومت فلسطين تنها توانست اندكي از سرعت پيشروي چكمه پوشان يهودي بكاهد. در همين روز سازمان ملل متحد علي‌رغم مخالفت‌هاي آمريكا موفق به اعلام آتش‌بس شد. همزمان در "بقاع " و ارتفاعات مجاورش نبرد شديد ميان نظاميان صهيونيست و يگان‌هايي از ارتش سوريه ادامه داشت و تانك با تانك و هلي‌كوپتر با تانك در نبرد بودند.
در اين تاريخ، حادثه‌اي كه براي بسياري غيرمترقبه نبود، جنگ را در خطوط مواجهة سوريه و رژيم صهيونيستي دچار تغييراتي جدي كرد. در صبح اين روز، افراد يكي از يگان‌هاي زبده سپاه پاسداران انقلاب ايران، با نام "تيپ محمد رسول‌الله " با هواپيمايي مسافربري در فرودگاه دمشق بر زمين نشستند و در خيابان‌هاي پايتخت سوريه (منتهي به حرم حضرت زينب سلام‌الله عليها) در ميان استقبال بي‌نظير مردمي رژه رفتند. فرماندة اين نيروهاي ايراني پاسداري عالي رتبه بود به نام "احمد متوسليان " كه در جريان آزادسازي شهر خرمشهر از اشغال ارتش بعثي عراق، بسيار خوش درخشيده بود. چند روز پس از ورود "تيپ محمد رسول‌الله " به سوريه، ستاد ارتش رژيم صهيونيستي به صورت يكجانبه با سوريه اعلام آتش‌بس كرد و سوريه نيز بلافاصله اين آتش‌بس را پذيرفت. اطلاعات دقيقي دربارة دليل اين حادثه، آن هم در حالي كه بنا به دعاوي صهيونيست‌ها، سوريه از موقعيت ضعيفي در جبهه برخوردار بود منتشر نشده است، اما برخي منابع تأييد شده، حكايت از آن مي‌كردند كه گروهي از پاسداران ايراني، شبانه خود را به مواضع ارتش صهيونيستي در "درة بقاع " رسانده و نشانه‌هايي از حضور خود را بر روي تانك‌ها و پناهگاه‌هاي صهيونيست‌ها نصب كرده بودند، اين نشانه‌ها شامل تصاوير امام خميني و آرم رسمي "سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران " بود. هيچ‌كس نمي‌داند كه اين عمل با اطلاع و تأييد ارتش سوريه انجام گرفت يا عملي خودسرانه از سوي ايراني‌ها بود، اما در هر حال فضاي بدي را در ميان نظاميان خط اول ارتش صهيونيستي در "بقاع " ايجاد كرد. در آن روزها حتي احتمال يك درگيري كوچك با ايران براي رژيم صهيونيستي حكم فاجعه را داشت، زيرا علاوه بر اين كه ارتش رژيم صهيونيستي هيچ شناخت و برآوردي از توانايي‌هاي نيروهاي نظامي تازه تأسيس ايران-كه به تازگي نيرومندترين ارتش عربي را شكست داده بودند- نداشت، بيم آن مي‌رفت كه دخالت اين كشور اسلامي غيرعرب در چنين جنگي، باعث تحريك مردم كشورهاي عربي و فشار آنان بر رژيم‌هاي خود براي دخالت مستقيم در جنگ شود. كشورهاي عربي در جريان جنگ لبنان حتي از دستاويز هميشگي خود كه همان تشكيل اجلاس فوق‌العادة اتحادية عرب بود عاجز ماندند و پرادعاترين آن‌ها يعني "معمر قذاقي " (رهبر ليبي) طي يك رهنمود انقلابي به فدائيان فلسطيني گفت: "بهتر است به جاي ترك بيروت، دست به خودكشي بزنند. " يكي ديگر از خطرات عمدة باز شدن جبهة جديد ايراني در برابر ارتش صهيونيستي، برانگيخته شدن شيعيان لبنان به نفع ايرانيان بود.
سازمان "امل " كه تنها گروه شبه‎نظامي مسلمانان لبنان بود، ايدئولوژي ضدصهيونيستي سرسختانه‌اي داشت. اما به دنبال ناپديد شدن پيشواي شيعيان "امام موسي صدر " (در 25 آگوست سال 1978) و مهاجرت فرماندة نظامي و بنيانگذار "امل " دكتر "مصطفي چمران " به ايران (1979)، اين سازمان نتوانست اختلافات خود را با "ساف " حل و فصل كند و ميان اين دو سازمان درگيري‌هايي پيش آمد كه به سرعت به جنگ‌هاي شيعه و سني تبديل شد و فاصلة "امل " را از فلسطيني‌ها به قدري زياد كرد كه "بشير جميل " وسوسه شد تا از "امل " دعوت كند به "جبهة لبناني " (جبهه راست لبنان) بپيوندد. به همين دلايل، "امل " در ابتداي "عمليات صلح براي الجليل " نقش مسلحانة خود را به عنوان "نيروي مقاومت لبناني " تعطيل كرد. گمان رهبران جديد اين سازمان شيعي اين بود كه "ارتش صهيونيستي " مطابق دعاوي خود، تنها به اخراج فدائيان فلسطيني از جنوب لبنان (كانون اصلي شيعيان لبنان) اكتفا خواهد كرد.
اولين تأثيرات ورود نيروهاي ايراني به سوريه زماني خود را آشكار كرد كه در منطقة "خلده " (مدخل ورودي بيروت در جنوب) مقاومتي سخت در برابر پيش‌قراولان ارتش صهيونيستي آغاز شد. در ابتدا تصور مي‌شد كه اين حركت بايد از جانب فلسطيني‌هايي باشد كه با توافق شيعيان در جنوب بيروت كمين كرده‌اند.
گروهي جوان با اسلحة سبك و با شعار "اللّه اكبر " موفق شده بودند راه را بر ستون‌هاي نظاميان صهيونيست ببندند و تلفاتي را به آنان وارد كنند. هويت آنان زماني آشكار شد كه خبرنگاران خارجي به سراغشان رفتند. اين جوانان خود را "پيروان امام خميني " معرفي كردند. موفقيت اين گروه كوچك در متوقف كردن ارتش صهيونيستي در پشت دروازة جنوبي بيروت باعث شد كه فدائيان فلسطيني مستقر در شهر و گروه‌هاي وابسته به "جبهة چپ لبنان " هم به مقاومت عليه اشغالگران دست بزنند. مقاومت "پيروان امام خميني " در منطقة "خلده " دو هفته تداوم يافت. آنان حتي موفق شدند چندين تانك و نفربر صهيونيستي را به تصرف درآورده و آنها را در بيروت به تماشاي عموم بگذارند. با اين حال سازمان "امل " وضعيت متفاوتي داشت، رهبري اين سازمان، با رسيدن صهيونيست‌ها به بيروت، تنها به صدور بيانيه‌اي در محكوميت اشغالگران بسنده كرد و به قول "جوزف اولمرت " تحليل‌گر اسراييلي "نشانه‌هايي به چشم مي‌خورد كه آمادة پيوستن به گروه‌هايي باشد كه بر ساف جهت ترك لبنان فشار مي‌آورند ".
در چنين شرايط خطرناكي كه ممكن بود درگير شدن با نيروهاي ايراني موقعيت برتر رژيم صهيونيستي را در لبنان با تهديدات جدي مواجه كند، سران "تل آويو " مجبور شدند طي يك حركت تاكتيكي، در جبهة سوريه آتش‌بس اعلام كنند. اين اولين بار در طول تاريخ جنگ‌هاي اعراب و اسراييل بود كه رژيم صهيونيستي از يك كشور عربي درخواست آتش‌بس مي‌كرد. سوريه به سرعت آتش‌بس را پذيرفت.
صهيونيست‌ها بلافاصله طي يك عمليات "جداسازي نيروها "، نظاميان خود را از درة بقاع بيرون كشيدند و انرژي خود را بر بيروت متمركز كردند.
طي هفته‌هاي بعد، ارتش رژيم صهيونيستي مرحله به مرحله، بيروت را به محاصرة كامل درآورد: نيروهاي زميني همة راه‌ها و گذرگاه‌هاي كوهستاني منتهي به شهر را مسدود كردند، نيروي هوايي با پروازهاي بي‌وقفه، آسمان را تحت كنترل كامل گرفتند و قايق‌ها و ناوچه‌هاي نيروي دريايي نيز ساحل بيروت را به طور كامل مسدود كردند. روز 4 جولاي حلقة محاصره كامل شد.از سوي ديگر اقدامات فرستادة آمريكا به نتيجه رسيد و "كميتة نجات ملي " به "طرح فيليپ حبيب " رأي مثبت داد. به موجب اين طرح مقرّر شد تا آتش‌بس برقرار شده و فدائيان فلسطيني (شامل تمامي اعضاي "ساف ") در سيزده مرحله از 21 آگوست تا 3 سپتامبر تحت نظارت يك نيروي بين‌المللي، بيروت را ترك كنند.
توافقات "هيأت نجات ملي " با "فيليپ حبيب " اعتراضات گسترده‌اي را در ميان مسلمانان لبنان در پي داشت. خروج فلسطينيان از لبنان، آن هم در حالي كه متعصب‌ترين گروه از مسيحيان، حكومت را در دست داشتند، به معناي خلع سلاح اكثريت مسلمان در برابر زياده‌طلبي‌هاي "حزب كتائب " بود.
عرفات هم حاضر به پذيرش "طرح فيليپ " نبود. هزاران آوارة فلسطيني در اردوگاه‌هاي اطراف "بيروت " مستقر بودند كه تنها توسط فدائيان فلسطيني محافظت مي‌شدند و عرفات مي‌ترسيد كه پس از خروج فدائيان، غيرنظاميان فلسطيني مورد انتقام‌جويي صهيونيست‌ها و ماروني‌ها قرار گيرند. سرانجام "فيليپ حبيب " با دادن قول شرف، به عرفات اطمينان داد كه آمريكا سلامت آوارگان را تضمين خواهد كرد. رئيس "ساف " به "قول آمريكا " اعتماد كرد و تسليم شد. اما فشار افكار عمومي بر "كميتة نجات ملي " همچنان ادامه داشت. از ميان اعضاي اين كميته، وضعيت "نبيه بري " رييس جنبش شيعي "امل " از همه بدتر بود.
پذيرش "طرح حبيب " شكاف عميقي را در سازمان "امل " ايجاد كرد، به گونه‌اي كه بعضي از كادرهاي رهبري "امل " آشكارا عليه "نبيه بري " موضع گرفتند و علي‌رغم ميل او مجموعه‌اي از اعضاي اين سازمان به صورت خودجوش مبارزة مسلحانه با ارتش صهيونيستي را شروع كردند. با اين حال "نبيه بري " به دلايلي كه اين مجال جاي طرح آن نيست، بر حمايت از تصميمات "كميتة نجات ملي " پافشاري كرد و در نتيجه "امل " به سرعت دچار انشعاب شد. اين انشعاب اگرچه "امل " را به شدت تضعيف كرد، اما سرچشمة جريان ديگري شد كه آيندة لبنان و تمامي خاورميانه را با تحولات بنيادين مواجه كرد.
روز چهارم آگوست، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به درخواست جمع كثيري از مبارزان شيعة لبناني در شهر بعلبك، اولين دفتر خود را در لبنان بازگشايي كرد. با توجه به تمركز نيروهاي فعال شيعه خصوصاً انشعابيون سازمان "امل " در "بعلبك " اين شهر بهترين مكان براي آموزش شيعياني بود كه قصد مقابله با اشغالگران صهيونيست را داشتند. به اين ترتيب تعداد بسيار محدودي از نيروهاي زبدة سپاه پاسداران، در بعلبك مستقر شدند.
در 21 آگوست سال 1982، نيروهاي چندمليتي غربي وارد لبنان شدند تا براي اجراي "طرح حبيب " نظارت كنند. دو روز پس از ورود نظاميان غربي به بيروت، در 23 آگوست، "بشير جميل " در ساية حضور تانك‌ها و سرنيزه‌هاي صهيونيست‌ها، تعدادي از نمايندگان مسيحي مجلس لبنان را در "پادگان فياضيه " گردآورد و از آنان براي رياست جمهوري رأي اعتماد گرفت. همزمان خروج دشمنان او از بيروت جريان داشت. "فدائيان فلسطيني " سوار بر خودروهاي "ساف "، همراه با تمامي ادوات سبك و سنگين خود دسته دسته به سوي بندر بيروت حركت كردند و بر كشتي‌هاي يوناني كه "ساف " اجاره كرده بود سوار شده به سوي كشورهاي مختلف عربي (الجزاير، ليبي، عراق، يمن جنوبي و . . .) حركت كردند.
تا اين مرحله، همه‌چيز به نفع رژيم صهيونيستي به نظر مي‌آمد. هم "ساف " از لبنان اخراج شده بود، هم دولت مسيحي متحد با رژيم صهيونيستي قدرت را در دست داشت و "تل‌آويو " به صورت جدي اميدوار بود كه دومين قرارداد صلح خود را با يك كشور عربي، در لبنان منعقد نمايد.
بعداز ظهر روز سه‌شنبه، 14 سپتامبر سال 1982، انفجار بزرگي در مركز حزب "كتائب " واقع در محله اشرفية بيروت رخ داد. در زمان انفجار "بشير جميل " مشغول سخنراني براي وفاداران خود بود. از جنازة او تنها يك پاي كامل و چند تكه كوچك ديگر پيدا شد.
بلافاصله پس از اين واقعه يگان‌هاي ارتش صهيونيستي، پس از 94 روز استقرار در حومة بيروت، وارد اين شهر شدند و كنترل آن را به دست گرفتند.
ساعت 17 روز شانزدهم سپتامبر، "الياس حبيقه "، فرماندة "فالانژها " نيروهايش را در فرودگاه بين‌المللي بيروت جمع كرد و به سوي بزرگ‌ترين اردوگاه‌هاي فلسطيني در حومة بيروت، يعني "صبرا و شتيلا " حركت كرد. اين دو اردوگاه در محاصرة كامل ارتش صهيونيستي بود. نمايندة فالانژها در همان روز به ديدار "ژنرال شارون " رفت و اجازة ورود به اردوگاه‌هاي مذكور را به نام تصفية عناصر تروريست باقي‎مانده گرفت. صبح روز شانزدهم سپتامبر حلقة محاصره به دستور "آريل شارون " باز شد و دو گردان از نيروهاي "الياس حبيقه " وارد اردوگاه‌هاي "صبرا " و "شتيلا " شدند. قصابي از ساعت 7 صبح آغاز شد. به دليل خروج كامل فدائيان از بيروت، هيچ مقاومت مسلّحانه‌اي در اردوگاه وجود نداشت. ژنرال‌هاي صهيونيست از روي پست ديده‌باني مستقر بر بام ساختماني هفت طبقه در محدودة سفارت كويت، شاهد وقايع هولناك جاري در "صبرا " و "شتيلا " بودند.
36 ساعت بعد كه خبرنگاران رسانه‌ها خود را به اردوگاه‌ها رساندند با تلي از اجساد سوراخ سوراخ و يا مثله شده در معابر اردوگاه مواجه شدند. "فالانژها " هنوز مشغول دفن اجساد با بلدوزرهايي بودند كه ارتش صهيونيستي در اختيارشان گذاشته بود. در عرض 24 ساعت 2500 غيرنظامي فلسطيني، توسط متحدان ژنرال شارون و با اجازة او سلّاخي شده بودند. فاجعه به قدري بزرگ بود كه حتي صهيونيست‌ها نيز نتوانستند در برابر آن ساكت بنشينند و بزرگ‌ترين تظاهرات اتباع رژيم صهيونيستي در تاريخ اين رژيم، براي اعتراض به همين جنايت برگزار شد.
سه روز پس از اتمام كشتار "صبرا " و "شتيلا "، نمايندگان مسيحي پارلمان لبنان، يك بار ديگر زير چكمة اشغالگران گرد آمدند و "امين جميل " برادر كوچك‌تر "بشير جميل " را به رياست جمهوري انتخاب كردند روز بعد، در روز 22 سپتامبر سال 1982 ارتش صهيونيستي از بيروت خارج شد، تا در صورت انجام عملياتي انتقامجويانه عليه اشغالگران، در كوچه و خيابان‌هاي پيچ در پيچ بيروت به دام نيفتد. ده روز بعد، در دوم اكتبر نيروهاي چندمليتي، براي حفظ نظم و حمايت از دولت مركزي بار ديگر وارد لبنان شدند.
اين بار برخلاف مرتبة پيشين، پايان مأموريت نيروهاي چندمليتي به خروج آخرين فرد خارجي از لبنان موكول شده بود. اين دقيقاً معنايي جز حضور نامحدود نيروهاي غربي در لبنان نداشت.
همزمان با اين وقايع، در "بعلبك " مهمترين شهر "دره بقاع "، فعاليت‌هاي دفتر سپاه، مستقر در مسجد امام علي(ع)، رونق فراواني گرفته بود. مقر "عاشقان شهادت " ثبت‎نام از داوطلبان لبناني را براي شركت در دوره‌هاي آموزش نظامي و عقيدتي شروع كرد. اولين دورة آموزشي شامل 180 نفر بود كه بسياري از كادرهاي بعد "حزب‌الله " و در رأس آنان "سيدعباس موسوي " را دربر مي‌گرفت.
آموزش اولين دوره از داوطلبان توسط سپاه، اعزام آنان به مناطق جنگي، ايجاد ارتباط ميان آنان با هسته‌هاي خودجوش مقاومت در جنوب لبنان و بيروت، همگي در پنهان‎كاري محض و بدون هيچ‌گونه اعلام و تبليغي انجام شد. علي‌رغم اين‌كه نيروهاي سپاه پاسداران در نزديكي خط برخورد با ارتش اسراييل قرار داشتند، در هيچ يك از درگيري‌هاي نظامي با ارتش صهيونيستي شركت نداشتند. پاسداران ايراني، به مبارزان شيعه پيشنهاد كردند، تاكتيك جنگ چريكي را به منظور تحليل بردن قدرت نيروهاي اشغالگر و ندادن فرصت به آنان براي تثبيت خود در مناطق اشغال شده در پيش بگيرند. اين پيشنهاد مستلزم "حمايت مردمي، وجود رزمندگان محلي و سازماندهي آنان " بود. در آن زمان "بعلبك " محل حضور گروه‌هاي متفرق اسلام‌گرا خصوصاً جداشد‌گان از "امل " بود كه به اميد يافتن راهي براي مقابله با اشغال لبنان، از مناطق اشغالي خارج شده و به اين شهر آمده بودند. دولت ايران از طريق سفير خود در دمشق و پاسداران مستقر در بعلبك به مذاكره با اين مجموعه‌هاي شيعه پرداخت تا بتواند زمينة مذاكرات آنان را با هم فراهم كند. اين گروه‌هاي متفرق، همگي در علاقه به انقلاب اسلامي و آراي رهبري آن اتفاق‌نظر داشتند و همين زمينة مشترك، سرانجام آنان را گردهم آورد و مذاكرات آغاز شد. نتيجة مذاكرات اوليه، تشكيل يك كميتة 9 نفره متشكل از روحانيون شيعة لبناني، شخصيت‌هاي انشعابي از "امل "، كميته‌هاي ياري انقلاب اسلامي و بعضي شخصيت‌هاي مستقل بود. كميتة 9 نفره مأموريت داشت تا يك تشكيلات سياسي جديد را براساس دو اصل "پايبندي به ولايت فقيه " و "نبرد با رژيم صهيونيستي " پي‌ريزي كند. اين كميته پس از پنج ماه، چهارچوب سياسي موردنظر را پي‌ريزي كرد، به گونه‌اي كه اين تشكيلات جديد، فراگير بوده و همة جناح‌هاي شيعي معتقد به دو اصل مذكور را در بر گيرد. سپس هيأتي از طرف كميته به رياست "سيدعباس موسوي " به ايران سفر كرد و ضمن ديدار با امام خميني، ايشان را از توافق گروه‌هاي اسلام‌گرا مطلع كرد. امام خميني به درخواست كميته، نماينده‌اي از طرف خود به لبنان اعزام كرد. در مرحلة بعد، يك شوراي پنج نفره از ميان كميته 9 نفره انتخاب شد تا رياست تشكيلات جديد را به‎عهده بگيرد. اين تشكيلات جديد "شوراي لبنان " نامگذاري شد و در زمستان سال 1982، اولين جلسة خود را تشكيل داد. علي‌رغم اين‌كه خبر تشكيل "شوراي لبنان " درز كرده بود اما اسامي اعضاي آن محرمانه باقي ماند. اين شورا در نهايت پنهان‌كاري فعاليت مي‌كرد و هيچ تابلوي رسمي و علني نداشت. تشكيلات جديد كه به اختصار "شورا " خوانده مي‌شد، موفق شدند عمليات‌هاي متفرق و ناهماهنگي را كه عليه اشغالگران صهيونيست انجام مي‌گرفت، منسجم و منظم كنند. يكي از اقدامات مهم "شورا " جذب جوانان شيعه‌اي بود كه در سازمان‌هاي فلسطيني عضويت داشتند و با خروج "ساف " از لبنان، بي‌سرپرست و حيران رها شده بودند. سازمان "امل " نه تنها نسبت به اين افراد علاقه‌اي نشان نداد بلكه آنان را سرزنش و توبيخ هم كرد اما "شورا " براي اين دسته از جوانان اعتبار زيادي قائل شد و آنان هم با انگيزة فراوان به تشكيلات جديد پيوستند و در فاصلة زماني كوتاه منشأ خدمات فراواني شدند. (يكي از اين افراد "عماد مغنيه " نام دارد كه با "فتح " همكاري نزديك داشت و امروز يكي از معروف‌ترين مبارزان شيعة لبنان در سطح جهان به شمار مي‌رود).
نقطة اوج اقدامات شورا "11 نوامبر سال 1982 " است. در اين تاريخ يك پژوي سفيدرنگ، خود را به طبقة زيرين ساختمان سرفرمانداري نظامي رژيم صهيونيستي در شهر "صور " نزديك كرد و انفجار مهيبي كه پس از آن روي داد، اين ساختمان بزرگ و مستحكم را كاملاً ويران كرد. نتايج اين واقعه براي ارتش رژيم صهيونيستي يك "فاجعه " به معناي واقعي كلمه بود: "141 كشته و صدها زخمي ".
ژنرال شارون ساعتي پس از انفجار، خود را به "صور " رساند. فيلم‌هايي كه او را با چهره‌اي درهم كشيده و در حال نظارة تلي از آهن و بتون نشان مي‌دادند براي هميشه در تاريخ "جنگ‌هاي اعراب و اسراييل " جاودانه شدند. اينك "ژنرال بولدوزر " بايد تلّ اجساد سربازان خود را جمع مي‌كرد. چنين تلفاتي در يك روز به استثناي "جنگ رمضان " در تمام طول حيات ارتش صهيونيستي سابقه نداشت.
هيچ گروهي مسؤوليت اين انفجار را به‎عهده نگرفت. آن‌چه صهيونيست‌ها تا مدت مديدي از قبولش سرباز مي‌زدند، شكل اجراي انفجار بود. تمامي شهود گواهي مي‌دادند كه پژوي سفيدرنگ خود را به مقر صهيونيست‌ها كوبيده و اين حكايت از آن داشت كه رانندة خودرو نيز در اين انفجار كشته شده است. اما مفسّران و محققان صهيونيست اصرار داشتند كه اين بمب در جوار ساختمان يا درون آن تعبيه شد. اين شكل از حمله كه براي ارتش صهيونيستي كاملاً ناآشنا بود، در زماني كوتاه با عنوان "عمليات استشهادي " شناخته شد و اين واژه به بخشي جدايي‌ناپذير از "ادبيات مقاومت ضدصهيونيستي " تبديل شد.
"تل‌آويو " از كنار اين عمليات با حيرت و بهت گذشت.
در سپتامبر سال1983، ارتش رژيم صهيونيستي تحت فشار مجامع بين‌المللي و عمليات‌هاي خردكنندة مقاومت لبنان مجبور شد از "بيروت " عقب‌نشيني كند و "مناخيم بگين " نيز در همين سال از مقام خود استعفا كرد.
در16 فوريه سال 1985 دومين مرحله عقب نشيني ارتش صهيونيستي از خاك لبنان آغاز شد و تا 30 آوريل همان سال پايان يافت، اما كماكان 11 درصد از كل خاك لبنان در اشغال صهيونيست‌ها باقي ماند. بخش عمده‌اي از اين اراضي، از سال 1978 تحت اشغال صهيونيست‌ها بود و در كنترل نيروهاي "سعد حداد " قرار داشت. اين بار صهيونيست‌ها رسماً اين مناطق را "كمرند امنيتي " نام نهادند.
بلافاصله پس از خروج ارتش صهيونيستي از شهر "صيدا " به تاريخ 16 فورية سال 1985، در يك گردهمايي در منطقة شيعه‌‌نشين بيروت سازمان "حزب‌الله " به صورت رسمي هويت، استراتژي و برنامة ايدئولوژيك خود را اعلام كرد. همزمان اعلام شد كه حزب الله مسئوليت عمليات استشهادي در شهر صور را مي پذيرد و براي نخستين بار هويت مجري اين عمليات افشا گرديد.
"احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 به‎عهده داشت و بي‎سابقه‎ترين كابوس تاريخ رژيم صهيونيستي را خلق كرد.حزب الله او را "امير الاستشهاديون " لقب داد و روز شهادت او را "روز شهيد " نام نهاد.
اينك دشمن جديدي در برابر "رژيم صهيونيستي " قد علم كرده و آن را به مبارزه دعوت مي‌كرد كه روش‌ها و ديدگاه‌هايش براي "تل‌آويو " كاملاً تازگي داشت. مقامات رژيم صهيونيستي معتقد بودند كه "عمليات صلح براي الجليل " اگرچه باعث اخراج فدائيان فلسطيني از لبنان شد، ولي نيرويي به مراتب خطرناك‌تر و ستيزه‌جوتر را جايگزين آن كرد. "اسحاق رابين " وزير دفاع وقت "دولت يهودي " در اين خصوص اظهار داشت: "حملة نظامي اسراييل باعث شد تا غول شيعه از بطري خارج شود. من معتقدم كه از بين تمام فاجعه‌ها، اين فاجعه خطرناك‌ترين است، زيرا جنگ با شيعيان، نيروهاي آنان را آزاد كرده و وضع بدتر شده است. هيچ كس اين را پيش‌بيني نمي‌كرد و من در گزارش‌هاي محرمانة مأموران مخفي چنين چيزي نديده‌ام . . . اگر ما به عنوان يكي از نتايج جنگ، راديكاليسم شيعه را جايگزين راديكاليسم فلسطيني كنيم، بدترين اقدام را انجام داده‌ايم. در بيست سال گذشته، هيچ‌گاه يك مبارز فلسطيني خود را تبديل به يك بمب جاندار نمي‌كرد. من معتقدم كه شيعيان براي نوعي راديكاليسم، توانايي‌هايي دارند كه ما هنوز آن را نشناخته‌ايم. "
صهيونيست‌ها بوي خطر را به خوبي احساس كرده بودند و يكي از دلايل عقب‌نشيني آنان از مواضع اشغال سال 1982تا "كمربند امنيتي " همين حضور پراكنده در منطقه اي وسيع و متراكم از جمعيت جنوب لبنان ، امكان طراحي و اجراي عمليات هايي از قبيل «عمليات صور» را به مقاومت اسلامي لبنان مي داد.در حقيقت ماشين جنگي اسراييل در جنوب لبنان به سيبل متحركي براي شهادت طلبان لبناني تبديل شده بود. مسيري كه احمد قصير گشوده بود با سلسله اي از عمليات هاي شهادت طلبانه دنبال شد و عرصه را به شدت بر اشغالگران يهودي تنگ نمود.
تنها كمتر از يك سال پس از عمليات شهيد«احمد قصير» ، در 4 نوامبر سال 1983 يك كاميون پر از مواد منفجره ساختمان جديد سرفرمانداري نظامي رژيم صهيونيستي در "مدرسة الشجره " در شهر "صور " را با خاك يكسان كرد. 29 افسر و سرباز صهيونيست در اين "عمليات استشهادي " كشته شدند و باز هم رژيم صهيونيستي هيچ سرنخي از عوامل انفجار به دست نياورد.چند ماه بعد در 11 آوريل سال 1984 يك رنوي سبزرنگ خود را در كنار يك ستون از گشتي‌هاي ارتش صهيونيستي در حوالي روستاي "دير قانون " منفجر كرد و 6 اشغالگر را به هلاكت رساند. در 16 ژوئن سال 1984، جواني سوار بر اتومبيل بنز سفيد رنگ در جاده‌اي منتهي به شهر اشغال شدة صيدا، در كنار يك كاروان نظاميان صهيونيست خود را منفجر كرد. ستاد ارتش صهيونيستي تنها به مجروح شدن 10 سرباز خود در اين انفجار بزرگ اعتراف كرد.
ديگر تحمل اين اوضاع براي تل آويو ممكن نبود. بنابر اين اشغالگران صهيونيست، با همان سرعتي كه 32 ماه قبل تا دروازه‌هاي بيروت آمده بودند، عقب نشيني كردند و به مدت 15 سال به نبردي فرسايشي در محدوده "كمربند امنيتي " تن دادند.

 

ارتباطات استرتژيك در نيروي دريايي ارتش آمريكا

برگزاري كارگاه ارتباطات استرتژيك در نيروي دريايي ارتش آمريكا + سند

خبرگزاري فارس: نيروي دريايي ارتش آمريكا در اكتبر سال جاري ميلادي يك كارگاه 3 روزه ارتباطات استراتژيك برگزار كرد كه شركت كنندگان تكنيك‌ها و مهارت‌هاي جديدي را براي پيشبرد طرح‌هاي خود ياد گرفتند.


به گزارش خبرنگار ارتباطات استراتژيك خبرگزاري فارس، نيروي دريايي ارتش آمريكا به منظور توسعه نيروي دريايي خود در تاريخ 25 الي 27 اكتبر سال جاري يك كارگاه ارتباطات استرتژيك برگزار كرد.

كارگاه ارتباطات استراتژيك نيروي دريايي (SCW) ارتش آمريكا يك كارگاه سه روزه براي كمك به توسعه و اجراي فرآيند طرح‌ريزي ارتباطات استراتژيك است، در اين كارگاه از شركت كنندگان خواسته شد تا در گروه‌هاي سه و پنج نفري قرار گيرند، گروه‌هايي كه تحت نظارت يكي از اعضاي ارشد نيروي دريايي قرار داشتند.

اين گروه‌ها وظايف مختلفي داشتند كه هر كدام مربوط به يك بخش مجزا بود، از گروه‌ها خواسته شد تا طرح‌هاي استراتژيك ارائه دهند و يا تغييراتي را كه نيازمند نوعي نوآوري در ارتباطات استراتژيك بودند، اعمال كنند، با توجه به مطالب ارائه شده در كلاس و جلسات فوق برنامه، گروه‌ها قادر خواهند بود تا تكنيك‌ها و مهارت‌هاي جديدي را براي پيشبرد طرح‌هاي خود به كار گيرند.

اهداف پيش‌بيني شده در برگزاري كارگاههاي ارتباطات استراتژيك

درك جايگاه و نقش بسيار حياتي ارتباطات استراتژيك در تمام اهداف استراتژيك، استفاده از يك ديدگاه ارتباط محور براي يك سيستم با قابليت بكارگيري فرآيند ارتباط استراتژيك در همه سطوح كاري، و حمايت از ايجاد و طراحي يك فرآيند ارتباطي دقيق در سطوح مختلف استراتژيك، سازماني، اجرايي از جمله اهداف در نظر گرفته شده براي برگزاري اين كارگاههاي سه روزه بوده است.

افزايش مهارت‌ها براي ايجاد و اجراي برنامه (طرح) ارتباطات استراتژيك نيز از جمله اهداف "تاكتيكي " نيروي دريايي ارتش آمريكا در برگزاري اين كارگاه بوده است.

مكان برگزاري كارگاههاي ارتباطات استراتژيك

اين كارگاه در مركز تحصيلات تخصصي كه در مدرسه تحصيلات تكميلي نيروي دريايي آمريكا قرار دارد، برگزار شد و شركت‌كنندگان نيز در سوئيت‌هاي "نيوي گيت‌وي " (Navy Gateway) در تالار تاريخي "هرمان " اسكان داده شدند.

شركت‌كنندگان در كارگاههاي ارتباطات استراتژيك

اين كارگاه براي فرماندهان ارشد نيروي دريايي ارتش آمريكا طراحي شده بود، هم فرماندهان نظامي و هم رهبران غير نظامي، در واقع اين افراد علاقه‌مند براي فراگيري يك روش سيستماتيك براي برنامه‌ريزي و اجراي ارتباطات استراتژيك بودند.

فرهنگ لغات نظامي وزارت دفاع آمريكا عبارت "ارتباطات استراتژيك " را چنين تعريف كرده است: "تلاش‌هاي متمركز دولت آمريكا براي فهم و درگير ساختن مخاطبان كليدي از طريق برنامه‌ها، موضوعات، پيام‌ها و توليدات، هماهنگ با فعاليت‌ تمام ابزارهاي قدرت ملي، به منظور ايجاد، تقويت يا حفظ شرايطي كه در راستاي پيشرفت منافع، خط‌‌مشي‌ها و اهداف دولت آمريكا هستند.

در واقع عمليات رواني بخشي از ارتباطات استراتژيك محسوب مي شود كه ارتش آمريكا چندي پيش دستور داد واژه عمليات رواني از از كليه سازمان‌هاي مرتبط با ارتش حذف كنند و بجاي آن از ارتباطات استراتژيك استفاده كنند.